!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

به نام امید

آیا ما سینه ی تو را گشاده نساختیم

و بار سنگین تو را از تو بر نداشتیم

همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می کرد

و آوازه ی تو را بلند ساختیم

به یقین با هر سختی آسانیست

آری مسلماً با هر سختی آسانیست 

پس هنگامیکه از کار مهمی فارق می شوی به مهم دیگری بپرداز 

و به سوی پروردگارت توجه کن


____________
+پنج تا پست نوشتم و پیش نویس شد! نمیدونم چه بلایی به سر قلمم اومده.
هر چی هست موقته
می نویسم دوباره.اما نمیدونم کی! شاید فردا , شاید هفته ی بعد , شاید ...

حس عشق داشت!

میخواستیم بریم باغ عمه ام و مامانم داشت ساندویچ ها رو آماده میکرد در دسترس نبود
موهام خیس بود با حالت استیصال تکیه زده بودم به دیوار داشتم فکر می کردم حالا چیکار کنم که بابام رو دیدم!
خندیدم گفتم بابا بلدی مو گیس کنی؟!
حالت حق به جانب گرفت و گفت معلومه که بلدم !! بیا نشونت بدم
رفتم میگه چه مدلی میخوای ؟! دوتا یا یکی؟
گفتم یکی :))
به قشنگ ترین حالت ممکن موهامو بافت!
دیگه دلم نمیخواد بازشون کنم!

دعای خواهرم

نیمه شب خواهرم داشت دعا میکرد! کلا عادت داره که هرشب قبل از خواب یه چیزهایی رو با خودش تکرار کنه. دلیلش هم کابوس های بچگیشه
داشت می گفت : خدایا ازت می خوام که همه ی آدمهای جهان همیشه سالم و سر حال باشن..زلزله نیاد و من امشب خوب بخوابم!

به نظرت حالا من تونستم اون "یکی به جای همه " باشم؟

اردیبهشت داشتم نگاش میکردم و میگفتم به نظرت من میتونم دیگه نه؟!
میگفت ""شک نکن تواناییت خیلی خیلی بیشتر از اینهاست.من به تو ایمان دارم! میرسی بهش , حتی به جایگاهی بالاتر از اون"" و چشمهاش برق میزد
فکر کن!من هیچوقت خودم به خودم ایمان نداشتم.فقط گفتم ""من میتونم"" و رفتم انجامش دادم.بدون اون ایمان خاصی که تو ازش حرف میزنی.حتی وقتی هم به قله رسیدم اون حسه نبود
ادامه صحبتهاش خیره شده بود یه گوشه , میگم بگو! میگه ""من به خیلی از عزیزانم پیشنهادش رو دادم اما کسی گوش نکرد , شاید دلیلش اینه که خودم تا اخرش نرفتم""
سکوت کردم.چون دلم نمیخواست فقط حرف زده باشم
اما حالا دلم میخواد برم و بهش بگم ببین! من یه تنه به جای همه باورت کردم ,راه سخت و شیرینی بود که رفتم و هنوز ادامه داره , یه راه که شاهراست! و با بقیه راه ها متفاوته , قشنگتره , مطمعن تره , هیجان انگیزتره و مال خود خودمه! خاصه!
میبینی؟!من به جای همه باورت کردم
و تو از اونایی که نمیشه به حضورت افتخار نکرد! 

زرشکی پررنگ

تکیه دادم به دیوار حیاط و روی فرش تازه خشک شده نشستم.هوا امروز یه مدل خاصی گرفته ست , ابریه و وزش ملایم باد همراهیش میکنه.انگار که شرجیه!
دارم شالگردن می بافم!! زرشکی پررنگ
معین میخونه "لحظه ها رو با تو بودن , در نگاه تو شکفتن , حس عشقو در تو دیدن مثل رویای تو خوابه! با تو رفتن با تو موندن , مثل قصه تو رو خوندن , تا همیشه تو رو خواستن , مثل تشنگی ابه!"
یکی زیر , یکی رو , یکی زیر , یکی رو .... ....
اون "زیر" بافتنی همیشه برجسته تره ...
داشتم فکر میکردم زیر زندگی منم برجسته تره ... قشنگ تره ... جالب تره ... 
زیر زندگی الآنم رو بیشتر از روی زندگی سابقم دوست دارم
بیا دیگه فکر نکنیم ...
غرق شیم تو صدای گنجشک ها و قناری ها و بازی کردن های فندق و شال زرشکی پررنگمون رو ببافیم ...
یکی زیر ... یکی رو ...

دوست داشتنی ها

اولش معلم ریاضیم بود , بعد شد مدیرم
ولی فراتر از همه ی اینها مثل خواهر بزرگتر بود برامون
کلاسهای ریاضیمون کلاس زندگی بود! فکر کردن رو بهمون یاد داد , درست فکر کردن!!
جواب هیچکدوم از تمرینهای ریاضی رو نمیگفت و مجبورمون میکرد انقدر فکر کنیم و با اعداد و ارقام بازی کنیم که به جواب برسیم
حالا هم یکی از مشوق های منه برای راهی که انتخاب کردم
یک عالمه تشویقم کرد و تمجید! که صد البته لطف داره بهم
بهم گفت استحقاقش رو دارم و میتونم.راضیشون کنم و برم دنبال علاقه ام / که داره میدرخشه از دور *.*
اون اینده منو پیش بینی کرد و من هم قول دادم تا تهش برم و نه تنها خودم رو بلکه اونو هم ناامید نکنم!
ته دلم حالم خیلی خوبه و ذوق دارم
خدایا مرسی بخاطر آدمهای خوبی که سرراهم قرار میدی!

نتایج کنکور ۹۷

بذارید این روی داستان رو بگم که خوشایندتره
با دیدن سه رقمی زبان که فکرش هم نمیکردم چون برام بازی بود یهو اشک شوقم صورتم رو خیس کرد و دهنم وا شد که جیغ بزنم ! اما تجربی رو دیدم شوکه شدم و گفتم خدایا تهران رو ازم نگیر و اشکم شد اشک شک و ناراحتی از دست دادن رویایی که قولش رو دادم ! ... پرروییه اما بذار امیدوار باشم که میشه.امیدوار باشم که قولم عملی میشه
من قول دادم خیلی فکر کنم , قول دادم به خیلی چیزها فکر کنم اما ته ته دلم همونه ... خدایا! میشه برام معجزه کنی؟اینجاش دیگه دست من نیست , دست توعه.
میشه شما هم دعاها یا انرژی های مثبتتون رو به سمتم روانه کنید؟


+ بچه ها! دیدن اینکه ناراحتید و غم دارید سخته. باور کنید کنکور ته خط نیست !! زندگی خیلی میچرخه.این رو نه فقط به شما که به خودم هم گفتم و باورش کردم

همین دیگه!

خلاصه بگم چی قراره بشه!

کنون گر گلستان در دامنم باشد نمی بینم
گذشت آن کز پی یک گل به صد گلزار می رفتم

می شود آنچه باید بشود! 


ماه و ماهی و دوباره ماه!!

تقریبا سه سالی هست که من آهنگ ماه و ماهی حجت اشرف زاده رو گوش ندادم
یادمه چندین ماه تنها آهنگی که توی گوشیم داشتم همون بود از بس بهش علاقه داشتم.و البته خب یه خاطره هم دارم ازش
حالا چرا دیگه گوش ندادم؟! چون ازش میترسم! خیلی هم میترسم! یکی از عجیب ترین پارادوکسهای احساسیم هست
در حدی میترسم که الان مادرم , پدرم , تک تک دوستام و حتی پسرخالم! میدونن نباید این آهنگ رو در حضور من گوش بدن
حالا از بیرون داره صداش میاد و انقدر بلنده که دلم میخواد برم پنجره رو وا کنم یه چیزی بهشون بگم :-\ آخه ساعت دو نیمه شب؟

+و چه ماه گرفتگی قشنگی بود(هست)! با پدرم رفتیم نظاره گر باشیم ,برگشته میگه این آخرین باریه که همچین چیزی تو عمرم خواهم دید :-\
ولی البته که منم همینطور!

+ تلألو غبار ماه در سینه ات
آن ستارگان در چشمانت
گویا تو زاده ی کیهان و کهکشانی
و فرمانروای آسمان و افلاکی

هدیه میم جآنم :)

الان وسط مهمونی یادم اومد که میخواستم یه روزی همچین پستی بذارم و زود اومدم :))
نمیدونم شما به چی میگید هدیه اما برای من یکی از بهترین هدایایی که میتونستم بگیرم "وصیت نامه ی گارسیا مارکز" از طرف میم عزیزم بود
این رو طی سه سال , سه بار برام فرستاد
نسخه صوتی هم داره که یه بار دیگه براتون آپلود میکنم
میگه که با این زندگی میکنه و توصیه ی اکید داره که با این زندگی کنم 
یکم طولانیه اما بهتون قول میدم از خوندنش نهااایت لذت رو ببرید
بفرمایید ادامه مطلب :)
۱ ۲ ۳ . . . ۷ ۸ ۹ ۱۰
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan