!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

من از دقت و وسواس فکری رنج میبرم

از یه چیزایی توی خلقیات و شخصیتم ناراضی ام که دوست دارم تغییرشون بدم
از اینکه ریز بینم ، از اینکه ناخوداگاه جنبه های پنهان هرکسی رو واسه خودم اشکار میکنم ، از اینکه زیادی میفهمم راجع به مسائل و آدمها (این ویژگی مثبت نیست اصلا) ، از اینکه دنبال اینم که ته هر موضوعی رو بفهمم
نصف آرامش جهان در بی خبریه.
نمیدونم چرا زیادی حواسم به آدمهایی که دوست دارم هست.اشتباست
کلا از یه سری افراط و تفریط هایی در وجودم ناراضی ام.چرا؟ چون داره باعث میشه آدمهای اطرافم کم کم از دایره ام حذف شن.چون داره آرامش روحی روانی خودم رو میگیره
مثلا طرف یه حرفی بهم میزنه ، من واکاوی میکنم و میفهمم این حرفش از روی تلافی فلان کار بوده.این تو ذهن من میمونه و اتفاقات روی هم تلنبار میشن و کم کم از اون آدم زده میشم
در حالی که لزومی نداره من همه چیو بدونم واقعا.
دنبال رابطه های عمیق نباشید.به روابط سطحیتون ادامه بدید و اگر رابطه درستی باشه به مرور *زمان* عمیق میشه.اگه اشتباه باشه خودش کمرنگ و نهایتا حذف میشه.
آسیبهای کمتری هم میبینید
آدمها رو بیش از حد دوست نداشته باشید! متعادل باشیم :))))

برای منی که تمام عمرم این شکلی بودم خییییلی سخته تغییر کنم اما محال نیست.میخوام تلاشم رو بکنم
فکر کنم استارت تلاشم این باشه یه مدت بیشتر با خودم باشم.بیشتر خودم رو دوست داشته باشم.اول از همه به آرامش خودم فکر کنم تا کیفیت بقیه چیزهای زندگیم. دیگه چی؟شما پیشنهادی دارید؟

نکته دیگه هم اینکه من خیلی کم توی فضای مجازی به خودی خود میچرخم.ینی مثلا هیچوقت پانمیشم برم صفحه سرچ اینستامو باز کنم ببینم چخبره.میرم یه عکس اپلود میکنم و تهش پیج دوستهایی که فالو میکنم رو میبینم و میام بیرون
یا خییییلی کم پیش میاد برم توی تلگرام کانالی رو بخونم.اصلا وقتش رو ندارم حتی
یعنی از فضای مجازی فقط واسه ارتباطاتم با دوستام استفاده میکنم نه سرگرمی و .. 
با همممه ی این تفاسیر باز هم در نظر دارم نقشش توی زندگیم رو کمتر از الان کنم.
مثلا وقتی دقت میکنم صبحها که بیدار میشم نتم رو روشن میکنم حس قشنگی بهم نمیده.یا تا کارهای اصلی روزمره ام رو انجام میدم ولو میشم رو تخت و گوشی رو میگیرم دستم حس قشنگی بهم نمیده. به جای این کار میتونم برم مهارتهامو ریکاوری کنم یا مهارت جدید یاد بگیرم.میتونم برم ورزش کنم.میتونم با آدمهای اطرافم وقت بگذرونم
خسته شدم از زندگی مجازی.
خوابگاهی حواست به خانواده ست که ازت دورن ، خونه ای حواست به دوستاته که ازت دورن.خب چه کاریه؟ همونجا باش که هستی! هرکسی بخواد با تو باشه خودشو بهت میرسونه دیگه.
واقعا نیاز دارم به یکم خودمراقبتی

کاش بشن ...

یک هفته ست که خونه ام.کنار خانواده ... چقدر خوبه کنارشونم
میدونی الان فهمیدم وقتی کنار خانواده ای ، اگه مشکلی هم باشه تحمل کردنش خیلی خیلی آسونتر از زمانیه که خوابگاهم.چون بالاخره اونجا هم سختی ها و مشکلات خودشو داره و درد هر چیزی رو واست دو چندان میکنه
راضی ام از ترمی که گذشت.اولش بخاطر انتخاب واحد خیلی بهم سخت گذشت اما 22 واحد برداشتم و تهش هم معدلم بالای 19 شد.دمم گرم! اصلا کار آسونی نبود اما خیلی تلاش کردم.
واسه انتخاب واحد این ترم هم باز به مشکل خوردیم و تا الان 19 واحد دارم با برنامه هفتگی پراکنده که ازش راضی نیستم
اما با وجود نارضایتیم خیلی کمتر از ترم قبل اعصابم رو خورد کرد و حتی در مقایسه با ترم قبل اصلا هم غر نزدم!!! چون امیدم به حذف و اضافه ست که برم آموزش و اگه بشه یکم تغییرات ایجاد کنم و برسونمش به 24 یا 22 واحد ...

دلیل اصلی ای که اومدم پست بنویسم این بود که بگم : دعا کن انقدر روحم بزرگ شه که چیزای کوچیک ناراحتم نکنن!

23.5

الان 23 ساعت و نیم مونده به آخرین امتحانهام!

چرا امتحان (ها) ؟

چون مدیر گروهمون حین انتخاب واحد درسی رو واسه ما ارائه داده بود که پیش نیازش رو نگذرونده بودیم!! و اون درس 4 واحدی حذف شد

بعد با پیگیری و اعتراضهامون 4 واحد دیگه واسمون ارائه دادن که البته تاریخ امتحانش رو همینطوری گذاشته بودن 6 بهمن ساعت 10 صبح.خب ما دیدیم که 6 بهمن ساعت 8 صبح یه امتحان 3 واحدی دیگه داریم و اتفاقا هر دو درس امتحانهای تشریحی و سخت و مکانیسمهای پیچیده دارن :| 

بهمون گفتن بعدا بیاید تاریخ یکیشونو جا به جا کنید

و وقتی آذر ماه رفتیم که این کار رو انجام بدیم گفتن دیر اومدید و سایت بسته شده!

الان 4 روزه که من دارم شدیییدتر و سختتر و بی وقفه تر از دوران کنکورم درس میخونم که بتونم این دوتا درس رو مدیریت کنم

حتی تو فرجه ها هم واسشون وقت گذاشتم

و فردا ساعت 8 یک امتحان تخصصی و ساعت 10 امتحان تخصصی بعدی را خواهم داشت!!!! دارم فکر میکنم اصن مغزم جواب میده دوتا رو با هم به یاد بیارم :)))) 

اره خلاصه فردا ظهر ساعت 12 دیگه همه چیز تموم شده و به این ترم هم یه خداحافظ جانانه میگیم و میریم خرید و جمع کردن وسایل و روز بعدش در 24 ساعت هممممه ی آدمهایی که عاشقشونم رو میبینم *____*  کل خانواده ام رو در یک روز میبینم! همشون! بدون اینکه حسرت بخورم چرا اون یکی نیست! ^_^

البته فعلا صبر کن فردا به خیر بگذره بعد ذوق کنیم :))

آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan