!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

آخ گل من!!

(گل من گاهی بد اخلاق و کم حوصله و مغرور است اما ماندنی ست
این بودنش است که او را تبدیل به گل من کرده است
شازده کوچولو)
یه آدمهایی هستن که بودنشون ابدیه.اصلا میان که بمونن حتی اگه برن! توی قلبتن , یه جایی در اعماق وجودت ...واسه همین ترس از دست دادنشون رو داری اما نداری! میبینی؟از اون متناقضهای قشنگن اینا
با همدیگه بحثتون میشه اما زود حل و فراموش میشه.کسی چیزی به دل نمیگیره.
میتونید ساعتها بی وقفه با هم صحبت کنید , از دل بگید و از دل بشنوید. ناگفته ها رو بگید و نترسید
از آدمهایی میگم که میان و قانونهای تو رو نقض میکنن.کنارشون نمیترسی که خودت باشی.دیوونگی میکنی و نمیترسی که قضاوتت کنن و برچسب بزنن
به قول میم جآنم پایه های این روابط درست پی ریزی شدن.اصل و اساسشون درسته.اصیلن :)
مثل پدر , مادر , برادر و خواهرهای خوب.اینا رو تو انتخاب نمیکنی و از ابتدا هستن , اما جنسشون که خوب باشه , میشن همون آدمها
مثل دوست , همسر و همکار های خوب (البته پسوند "ها"ی جمع رو برای همسر نذارید :))) )
دیگه واسه اینا نسبت خونی مهم نیست , اومدن که خانواده تو رو تشکیل بدن و دقیقا میشه همین اسم رو روشون گذاشت!

برای این آدمها (دلتونو بزنید به دریا بی قایق)!!   *.*

Good will hunting 1997

خب از فیلم rough night که کمدی بود اما نمیدونم چرا منو نخندوند  بگذریم برسیم به "ویل هانتینگ نابغه"
بن افلک نویسنده و یکی از بازیگرهای نقش اصلیش هست
دومین فیلمی هست که از بن افلک میبینم.اولیش همون live by night(تا شب زنده بمان) بود که معرکه بود.بازیش هم خیلی خوبه
ویل یه نابغه ست و اهل جنوب شهر اما یه پروفسور ریاضی برنده فیلدز اونو کشف میکنه و میخواد که بهش کمک کنه
فیلم توی فضای درس و دانشگاه و شیطنت نوجوونی و روانشناسیه.
حتما پیشنهاد میشه :) من که از ۳ نیمه شب تا ۶ صبح درگیرش بودم! کل شب رو نخوابیدم و طلوع خورشید رو هم دیدم

ویل یه دیالوگ سیاسی فووق جذاب داشت که طولانیه نمیشه نوشت!
دیالوگهای روانشناس ویل رو فقط مینویسم که اصل داستان فاش نشه:

اگه ازت در مورد عشق سوال کنم احتمالا یه غزل عاشقانه برام میخونی.ولی تو هیچوقت به زنی نگاه نکردی که بخوای جونت رو فداش کنی.یکی رو بشناسی که با چشماش تو رو اندازه بگیره.احساس کنی خدا یه فرشته رو فقط برای تو فرستاده رو زمین.یکی که میتونه تو رو از اعماق جهنم نجات بده.و تو نمیدونی فرشته ی اون بودن چه حسی داره . که بهش اون عشق رو بدی و تا ابد به پاش بشینی

تو نمیدونی فقدان واقعی یعنی چی , چون فقط وقتی اتفاق میفته که یکی رو از خودت بیشتر دوست داشته باشی.شک دارم جرات داشته باشی اینطوری عاشق یکی باشی

اون از تموم خطاهای ریز من خبر داشت.مردم به این چیزا میگن نقطه ضعف,ولی اینطور نیست.اینا چیزای خوبی ان.(همسرشو میگفت)

تو کامل نیستی رفیق! اما بذار خیالتو راحت کنم که اونم کامل نیست.اما میتونید همو کامل کنید.کل قضیه همینه.صمیمیت در همین مورده


The fault in our stars (دیالوگ های این پست قابل لمس اند!)

خب از فیلم pain and gain که گانگستری بود و به ناچار دیدم و اصلا پیشنهاد نمیدم و همینطور از فیلمهای آتش بس یک و دو که دو جدیدتر بود و برای تجدید خاطره دیدم بگذریم! میرسیم به اینی که در عنوان معرفی کردم ، دوبله دیدمش.اما کاش زبان اصلی بود
Kiss and cry یادتونه که دختر ورزشکاره سرطان گرفته بود؟
این هم هیزل سرطان تیرویید و ریه (درست همونی که فیلم قبلی داشت ) داره و توی کمپین با یکی اشنا میشه
میدونستین غول چراغ جادوشون واقعیه؟!هر ادمی یه ارزو میکنه و خیرین پولدار براورده اش میکنن!!  حداقل  توی این فیلمه :))
گاس پایی برای دویدن , و هیزل ریه ای برای دویدن نداره! بنابراین قدم میزنن! با هم!

بخشی از دیالوگ ها :

یه کتاب دست هیزل بود , مامانش دید و گفت:کتابهات تغییر کردن , اون پسره بهت داده؟
هیزل گفت:منظورت از اون بهت داده عشقه؟
مامانش گفت:اره منظورم همون بود ! این رویای هر مادریه!

"تو انقدر درگیر خودت بودنی که اصلا نمیدونی چقدر بی نظیری!"

"میدونم عشق یه چیز بیهوده ست و اینکه فراموشی اجتناب ناپذیره و اینکه ما همه محکومیم , همه به خاک برمیگردیم , و خورشید در اخر تنها زمینی که داریم رو می بلعه , میدونم! و من عاشق توام!! شرمنده!!"

"بعضی بی نهایتها از بعضی بی نهایتها بزرگترن!"

"اگه رنگین کمونو میخوای باید بارونو تحمل کنی.مجلس ختم واسه مرده ها نیست , واسه زنده هاست !"

"زندگی از زندگی سرچشمه میگیره"

"من خیلی خوشبختم که عاشقشم! تو این دنیا نمیتونی انتخاب کنی که اسیب نبینی , اما میتونی انتخاب کنی کی اینکارو باهات بکنه!! من از انتخابم راضی ام.امیدوارم تو هم راضی باشی"

کاش آن نوازنده می دانست که هر شب دختری در اتاقی خاموش منتظر نواختن ساز اوست تا عاشقی کند !

شبهای تابستان پنج سال قبل در اتاقم , زیر نور مهتابی که از پنجره می تابید! صدای فلوت غریبی که به تازگی برایم آشنا شده بود من را با خاطره بازی هایم همراهی می کرد!
قلمی که روان بود و می نوشت و می سرود از عشق! از تو ! از حس قشنگ و شیرین سالهای نوجوانی ام! از زندگی ! و دوباره از تو!!
من بودم که منتظر صدای پای تو بودم! تویی که شبیه یک خیال بودی!
حالا بعد از گذشت چند سال , من هستم که دیگر وارد دنیای جوانی ام شده ام و تویی که واقعی تر از هر واقعیتی رنگ گرفته ای :)
نفهمیدم آن فلوت نواز عاشق که بود! ندیدم و نشناختمش اما مگر می شود سالها فقط یک صدا از سازت بیرون بیاید و عاشق نباشی؟! شک ندارم با آن نوت های تکراری همیشگی اش خاطره دارد که هنوز بعد از گذشت چند سال , رأس همان ساعت همیشگی می نوازد می نوازد !
این نوت ها و این صدا ها برایم نوستالژی شده اند! مرا یاد تو می اندازند
حالا دوباره تابستان است! دوباره منم که چشم به راه توام!اما نمی دانم چرا قلمم رنگ و بوی سابق را ندارد!
شاید منتظر است تو با عطر زیبایت در آن بدمی تا دوباره شروع کند به جولان دادن روی کاغذهای خط خطی!
....

جام جهانی چشمان رنگی ات :)

بچه که بودم شبیه اسب افسار گسیخته ای برای خودش می تاخت
حس ترس از چشمان رنگی را می گویم. ترس از زل زدن در چشم ها بخصوص وقتی که رنگی باشند
از هر کسی که چشمهای رنگی داشت می ترسیدم.
برای همین از همه شان فرار می کردم تا …
تا تو آمدی و شدی جآنم
ندیده بودمت ولی دل داده در رکاب تو بودم
بگذریم که حتی فکر میکردم تو شرقی نیستی و اهل دیار غربی
اما امان از اولین باری که تو را دیدم
نگاهم در نگاهت گره خورد
تمام آن ساعات رو در رو بودنمان من غرق در چشمان رنگی تو بودم.
یادم رفته بود که زمانی من از چشمهای رنگی می ترسیدم
نگاهم میان آن دو چشم تیله ای زیبایت بازی می کرد , دل می داد و دل می برد!!
شاعر شدم ! نویسنده شدم ! و هر چه می نوشتم و می سرودم از سبزی چشمان تو بود
از برکه ی آرام چشم هایت , از آرامش نگاه گیرایت
از پناهندگی نگاهم در کشور چشمانت
تو میدانی که من عاشق دریا و ساحل و عشق بازی با آن حس و حالم اما تا به حال گفته بودم گاهی چشمانت را آبی دریا می بینم؟!
می نشینم در ساحل آرامش حضورت و خیره به دریای چشمانت می شوم یارا…
در کنارت مهم نیست کجا باشیم , وقتی که می خندی با چشم هایت به جنگل پر درخت خنکی می رویم و قدم می زنیم و وقتی که خواب به سراغ چشم هایت می آید به کناره های دریای آبی مواجی می رویم و شنا می کنیم
چه بنویسم از چشمان دلربایت؟! وقتی تمام لحظه ها با مهر خموشی بر لبانم خیره به چشمان توأم.
وقتی که با هزاران حرف نگفته به سراغ تو می آیم تا بگویم و بگویم اما به محض دیدن چشمانت دلم امر به سکوت می کند
وقتی در جواب سوالت که "به چه می نگری" جز اعتراف چیزی برای گفتن ندارم
اقرار می کنم که به نگاه نافذ گرم و آتشینت خیره می شوم تا قدری انرژی ذخیره کنم برای لحظات سرد نبودنت…
تو بگو اگر جای من بودی عاشق آن دو چشم زیبا نمی شدی؟!

+خودم رو دعوت کردم به چالش جام جهانی چشمانت و همه ی شمایی که اینو می خونید رو به این چالش دعوت می کنم :) 
با قلبتون دست به قلم بشید و بنویسید از چشمهایش!

ای غایب از نظر

زنگ بزنم به دوست قدیمی و بپرسم "چون است حال بستان ای باد نوبهاری"
بگم روزگار هجران سخته "الا ای اهوی وحشی کجایی", منتظریم برسی تا برسیم , "جانا دلم چو عود بر آتش بسوختی" اما مهم نیست… ما اومدیم که بسوزیم و با خاکسترمون بسازیم , با این حال "جانم بسوختی و به دل دوست دارمت"
شب ها پررنگ تره این عدم , "شب های بی توام شب گور است در خیال" اما شکوفه های امید دلمون زنده ان , "کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری"
میدونی؟!همه آدمهای زندگیت پرنده های مهاجرن "پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنی ست " میان و میرن. تو دل نبند! "گر گدایی یا که شاهی دل به این دنیا مبند"فقط همون لحظه لمسشون کن.حسشون کن
تو هم پرنده ای جانا ,منم پرنده ام. پرنده تر از هر پرنده ای. اما "افسوس که این کنج قفس راه ندارد" که "پرواز کنم تا که رها گردم از این غم"
رسیدیم به تهش "قصه چه کنم دراز؟بس باشد.چون نیست گشایشی ز گفتارم"
به خدا می سپارمت

آرزوی تو آرزوی منه *.*

(من تصور میکنم که تو بیای بگی "…………" پر در میارم.همین الان بهش فکر میکنم ته دلم ذوق میکنم , قند تو دلم آب میشه , ایشالله که میشه , خیلی عالی میشه
آرزوی تو آرزوی منه لیمو)
این یه ویس مال چندین ماه قبله که ذخیره کردم توی صفحه شخصی تلگرامم و حالا چند روزه که هر روز گوشش میدم.ذوقی که ته صداشه , چهره شو که میتونم حدس بزنم موقع گفتن اینا چه شکلیه همه و همه توی هر حالتی که باشم لبخند رو مهمون صورتم میکنه و میشه روزنه امیدم
من خیلی وقته که هدفم شکل و شمایل کلیت به خودش گرفته و حس خوشبختیم منحصر به یک یا چند اتفاق نیست.خیلی وقته که چنگ نمیزنم به چیزهایی که مال من نیست.خیلی وقته درک قشنگتری از زندگی نسبت به چندسال قبلم دارم و میدونم زندگی چیزی نیست جز همین لحظه ها اما وقتی آرزوی من آرزوی توعه , میجنگم برای تو ! میام و میام تا برسم به تو
خدایا تو هم میبینیا , هوامو , هوامونو داشته باش.
:)

یادم میره , یادم بیار!

یه روزی هم یهو به خودم اومدم دیدم سه روزه دوش نگرفتم! عادت هرروزه امو فراموش کرده بودم
به میم گفتم اینا رو من اون موقع یادم میره اما تو یادت باشه :) یادم بیار ! 
میدونی چیه؟! منم دلتنگیامونو یادم نمیره.یادت میارم.غربتمونو یادم نمیره.یادت میارم
کابوس دیشب میم رو یادم نمیره.فقط شنیدمش.بهش فکر نکردم! من نمیتونم حتی تصورش کنم ....  اینو یادم نیار
حالا با توام وبلاگ جان! 
دست و پا زدنامو کسی جز خودم نمیبینه , به این ریسمان و آن ریسمان چنگ زدنامو هم. اما تو یادت باشه! یادم بیار

+باشه کامنتها رو نمیبندم! :)

دعا کن برسم :) دعا کن برسیم *.*

میگم:سخته 
میگه:واقعا سخته اما خوب تو لیمویی!
شاید لیمویی که فکر میکنه نباشم اما وقتی اینو میشنوم میشم همون لیمو ! 
بیا همون لیمو بمونیم!
نوشتم:میم! سه تا رسیدن به خودمون بدهکاریم! بیا برسیم
اما واسش نفرستادم
اومدم اینجا خواستم دعا کنید برسیم
ولی از کجا میدونستم یهو تصمیم میگیره بره برای رسیدن زودتر تلاش کنه که وبلاگمو تخته کردم :-( 
وقتی اون نیست دیگه با هیچ کدوم از دوستام نمیتونم به راحتی اون باشم.اینجا میشه گزینه بعدی
هر چند با سانسور مینویسم اما از هیچی بهتره!
۱ ۲ ۳ . . . ۸ ۹ ۱۰
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan