!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

من چه گویم که غریبست دلم در وطنم..

 


دریافت

 

 
احساس رهاشدگی کردم
احساس غربت
نمیدونم چرا
فقط میدونم یه نگاه به موجودی حسابم انداختم ببینم چندتا بسته جیگر بخرم و سوار ماشین شدم از خونه اومدم بیرون و اومدم توی یه اتاقی که یه بخاری گرم داره ، یه بالش و پتو و مبلی که میشه ازش به عنوان تخت استفاده کرد.توی یخچالش هم پنیر و کره و تخم مرغ داره.
یه سماور هم هست که میترسم روشنش کنم
یک عالمه سکوت و هوای پاک و خاطره داره.
نشستم زیر نور افتاب و با دستای خودم دونه دونه جیگرها رو در آوردم و هر گربه ای که دیدم رو صدا کردم و اومد پیشم و بهش نزدیک شدم و بهم اعتماد کرد و سیر شد.باهام حرف میزنن راستش.حس خوبیه.دلم خنک شد! 
برنمیگردم خونه.اونقدر اینجا میمونم تا آذوقه ام تموم شه و چیزی واسه خوردن نباشه.شاید همه چیز عوض شد
ته مونده های اینترنتم هم میذارم واسه وبلاگ.وبلاگی که صبح غیرفعالش کردم بدون اینکه چیزی بگم و الان باز اینجام؛چون حس میکردم(میکنم) دیگه چیزی ندارم بنویسم

و دیگر هیچ! :)

ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند

بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند

زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم

 غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند

 نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد

با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا

وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی

یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند 

بیزارم از پیاله وز ارغوان و لاله

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

این دفعه حقم رو میگیرم+ پی نوشت

خب امتحانها امروز رسما تموم شد و همه رفتن استراحت کنن توی این بازه ی تعطیلات اما من چی؟همچنان تا جایی که انرژی در جسم و ذهن دارم در حال امتحان دادنم.
اره! دارم توی امتحان جبرانی شرکت میکنم و تا اخرین قطره خون میجنگم :))) 
خلاصه که این داستان همچنان واسم ادامه دارد.
نمیدونم.احساس کردم بدهکار خودمم.واسه این درس
احساس کردم سه چهار ماه پیش که داشتم میامترمش رو میخوندم فکرم مشغول و در حاشیه های پوچ بود.حس کردم میتونست بهتر بشه ولی نشد
تمام تلاشم بود ولی حقم نبود
واسه همین اول استاد رو و بعد هم ذهن خودم رو راضی کردم که یک بار دیگه واسش تلاش کنم
همه گفتن دیوونگیه ، سخته ، خودتو نکش
ولی من میدونم این کاریه که باید برای رضایت درونیم بکنم نه هیچ چیز دیگه ای
چهار تا از درسهای این ترمم توی گلوم موند! یکیش اون که استاد بخشی از نمرم رو ندید گرفت ولی خب اونقدر ناچیز هست که فراموش شه/ یکیش اون که بخاطر مشکلات سامانه نمره زیااادی ازم کم شد و رسما معدلم رو جا به جا کرد/ یکیش اون که حین امتحان گوشیم سوخت و خدا میدونه چه بلایی سرم بیاد :)) / یکیش هم همینی که دارم میرم جبرانش کنم و راستش به چیزی جز ۱۰۰٪ فکر نمیکنم.
خب با یه حساب سر انگشتی میشه دوتا درس که تو گلومه :))) هرچند میدونم تقصیر خودم نبوده ولی خب
سخت ترین ، طولانی ترین ، پرچالش ترین ، گرون ترین ، خشن ترین ، آموزنده ترین ، پرتلاش ترین ، و شاید حتی تلخ ترین ترم دوران کارشناسیم با اختلاااف ترم پاییز ۹۹ بود.
دو سال دیگه وقتی برگردم عقب و این ترم رو مرور کنم میگم یادته اون ترم لعنتی سخت جون رو؟ من صدای شکسته شدن درونم رو در این ترم شنیدم.تحولات عظیمی در زندگی شخصی ، خانوادگی ، عاطفی ، تحصیلی ، اجتماعی و روانیم اتفاق افتاد
حالا روی پله اخرم و چی؟ نه تنها زنده ام بلکه عمیقا عاشق خودمم که کم نذاشت توی هیچ بعدی.توی تک تک لحظات جنگیدم.واسه همشون.تمام سعیمو کردم بهترین خودم باشم و میدونم که بودم.شکسته ها رو جمع کردم و دوباره ساختم.
دمم گرم

+هنوز غمگینم بخاطر استادم اما چه میشه کرد... اینو پست کردم یکم فاز اینجا عوض شه همه انرژی ها روی اون نباشه بلکه بهتر شم.
فردام امتحان دارم.اخرین امتحان

+این پست یکشنبه نوشته شد.اما امروز چهارشنبه ست و بالاخره تمااااااام :)  این ترم هم تموم شد.
حتی نمیخوام لحظه ای دیگه بهش فکر کنم
تنها چیزی که میخوام اینه که برم بدون هیچ آلارمی که قرار باشه نیم ساعت بعد صدام کنه بخوابم و بعدش دوش بگیرم و یه فیلم ببینم و امروزم رو با این کارها تموم کنم بشوره ببره :)) بعدش بشینم فکر کنم در بازه ی بین دو ترم چیکار کنیم

کاش انقدر خوب نبودی که با رفتنت یه دانشگاه رو عزادار کنی

پست قبلی رو پیش نویس کردم فعلا به دو دلیل.قرار بود خصوصی باشه حواسم نبود عمومی شد و اینکه حسم پرید
من این ترم بدون دوستام یه درس عمومی داشتم.استادم یه خانوم خیلییییی ماه بود.خیلی ماه
هیچوقت سر کلاسش هیچ کس استرس نداشت،اعتقادات و مفاهیم درسیش رو تحمیل نمیکرد.هیچ وقت حس نکردم سر یه کلاس عمومی ام که میتونست خیلی خسته کننده باشه
یه عالمه راه هم برای جبران کمبود های احتمالی نمره امتحان گذاشته بود
یه بار سر کلاس حین اینکه داشت صحبت میکرد یهو ساکت شد.ده دقیقه تمام هیچ صدایی نمیومد و یهو صدای خش خش و تکون خوردن اومد و دوباره سکوت.پنج دقیقه بعد شروع کرد به صحبت کردن که ببخشید من یه مشکلی دارم یهو نمیتونم صحبت کنم
ماهایی که تو کلاس بودیم خیلی نگران شده بودیم واقعا.
دو هفته پیش امتحان این درس برگزار شد ولی از بعد امتحان دیگه هیچ خبری ازاستاد نشد.نه جواب ایمیلها رو داد نه تماسها و پی ام ها.
و یهو بازدیدش شد یک ماه اخیر!
امتحان شنبه اش برگزار نشد.دیدم توی گروه دانشکده گفتن امتحان موکول میشه به یک روز دیگه
دیشب داشتم با دوستام صحبت میکردم که تا الان باید نمره ی این درس ثبت شده بود و ...
یهو نگران شدم.رفتم توی سامانه و به استادم پیغام دادم که چند وقتیه ازش خبری نیست و نگرانش شدم و امیدوارم خوب باشه.
.......
....
باورم نمیشه! بعد از نوشتن پست قبلی رفتم واتساپم رو چک کنم دیدم گفتن استادم فوت شده...
دیگه هیچ وقت نمیبینه که اون امتحانی که مریض بودم و نمره ام خوب نشد رو جبران کردم.حتی پیام دیشبم که براش آرزوی سلامتی کردم هم نمیبینه.
دیگه نیست که ترم بعد هم باهاش درس بردارم و از کلاسش لذت ببرم.
حتی فکر کنم نقدی که برای کلاسش به درخواست خودش نوشتم رو هنوز نخونده بود.
دو ساعته که تو شوکم.دو ساعته قلبم از غم رفتن کسی که تا حالا ندیدمش درد میکنه.دو ساعته که باورم نمیشه در کسری از ثانیه یهو دنیا همه ی زندگی رو از یکی میگیره
دلم میخواست الان یکیو بغل میکردم و زار میزدم ولی نمیخوام این غم رو به هیچ کدوم از عزیزهام منتقل کنم
...
خیلی توی این غم تنهام و کاش آروم شم :((
روحش شاد...روحش شاد

وی نیمی از کل تحصیلات خویش را در فرانسه گذرانده بود

سلام میکنیم به استادی که میگه اگه پایانترم رو ۲۰ گرفتین یعنی حتما تقلب کردین.میرم میانترمهاتون رو تصحیح میکنم و اون رو هم اثر میدم
بعد از اینکه بچه ها طیف زیادیشون ۲۰ میگیرن میشینه به صورت رندوم و چشم بسته بدون اینکه نگاهی به میانترم بندازه از همه اونهایی که ۲۰ گرفتن نمره کم میکنه.و به همه اونهایی که ۲۰ نگرفته بودن نمره اضافه میکنه
:)))))))
عدم تطابق تحصیلات و چی؟اره همون
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan