!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

33/ بی تو به سامان نرسم ای سر و سامان همه تو / ای به تو زنده همه من ای به تنم جان همه تو /من همه تو / تو همه تو

سلااام

پس از چند روز غیبت برگشتم :-)

خوب خوبم خداروشکر , شما حالتون چطوره؟

زبونم برفک زده :-\ :)))) اییییینقدر درد میکنه 

دو روز اخیر از بس گلودرد داشتم حرف نمیزنم

هرکاری کردن منو ببرن دکتر نرفتم! با درمانهای خودم گلودردم خوب شد...ولی هنوز زبون عزیزم درد میکنه :))

√خانوم ش مدیر مدرسه سابقم تماس گرفت و کللللی ابراز علاقه کرد و گفت من پرونده اتو نمیدم, نمیذارم امتیاز قبولیتو ببری یه جای دیگه , اگه بری رقابت کلاستون میخوابه :-\ (من کی با کسی رقابت داشتم اخه؟!) ، نباید بری , همینجا بهتره و.... 

درکل هیچیش به نفع من نبود اما فکر کنم این شش ماه باقی رو همینجا بمونم , به هرحال تاثیر اون مدرسه نمونه درصورتی مثبت بود که از اول اونجا میرفتم نه دروس پیش دانشگاهی

البته بگم هنوز تصمیم نهایی رو نگرفتم

√ از فردا خاله جان +دایی +مادربزرگ تشریف میارن و اخر هفته رو نمیتونم طولانی مدت مطالعه داشته باشم , اما ساعت مطالعه صفر هم نخواهد بود

چون یکم دچار اضطرار شدم این اخر تابستون :)

این روزها هم حسابی مشغولم

√ دوستم پ.س چند روز پیش تماس گرفت کلی دپرس بود که نامزدیشو بهم زده , امروز بهم خبر داد که نرم افزار شبانه شیراز قبول شده :)

خیلی براش خوشحال شدم با توجه به شرایط زندگیش 

√خیلی وقته گزارش درسی ندادم دوستهای کنکوری خاموش شدن , قول میدم پست بعدی بنویسم براتون :)

شااد و موفق باشید :)


32/ نوا منم ترانه تویی...صدای عاشقانه تویی..بیا که شوق تو بگشاید بال و پر عشق :)

سلام

شروع کردم بنویسم اما نمیدونم چی! یکم گزارش بدم اول :)

عروسی دوستم رو با سین و مامانش + مامان خودم رفتیم ... خیلی خیلی اون شب به من خوش گذشت. کلی خندیدم :)

دو شب بعدی عروسی پسردایی بابا بود , شب اولش خیلی خوب بوداما شب دومش سین نه تنها حال منو بلکه حال مامانم رو گرفت :-\ 

با مامانم رفته ارایشگاه بعد خوشش نیومده با اون خانوم کلی دعوا کرده بعدش هم رفته خونه حمام :-\ 

مامانم پشیمون بود که همچین ادمی رو با خودش برده , 

اگه روزهای بیشتری با سین بودم منو به دردسر مینداخت , هرچند موضوع رو به مامان و بابا گفتم اما دلم نمیخواد یک لحظه ی دیگه ببینمش 

ساعت سه صبح اومدیم خونه , امروز شاید یکی دو ساعت بیدار بودم

کلا این چندتا عروسی ساعتهای خواب و بیداریمو بهم ریختن ,انشالله که تا چند روز اینده کاملا عادی شه :)


√ تصمیمی که برای زندگی چند سال دیگه ام گرفتم الان به نظرم خیلی خوبه , اگه شرایط همین باشه به مرحله اجرا میرسه و میدونم که پدر و مادرم حمایتم میکنن

اما اگه شرایط عوض شه....نمیدونم!

√از اینکه مطالبی مثل بالا (خاله زنکی؟!) بنویسم هیچ خوشم نمیاد , الان نوشتم که یادم بمونه

√خوشحالم که فردا دوباره در مسیر همیشگی هستم و درس میخونم! کتاب شادم میکنه:)

√امشب یکی از کتابهای زبان دیگه رو میخونم 

√بوی پاییز و زمستون میاد :) عاشق این دو فصلم :)


شاد باشید


:))31 به یزدان که گر ما خرد داشتیم...کجا این سرانجام بد داشتیم

رفتم حیاط از باغچه های کوچولومون سبزی چیدم:) خیلی عطر خوشی اون حوالی بود و چقدر لذت بخش بود اون حس...

دارم به این فکر میکنم که کشاورز ها همیشه وقتی محصولاتشون به بار میشینه این حس رو دارن...خوش بحالشون

هرچند ما هم توی زندگی عادیمون تلاشهامون نتیجه میده...

اما امان از روزی که نتیجه بد باشه!! براتون دعا میکنم یا نتیجه نگیرید یا مثبت باشه :))

√دیشب همون دوستم سین که از قضا از اقوام (دور) پدر هم هستن تماس گرفت که بیاد خونمون...

هم بازی بچگیم بوده, روی هم رفته نه سال هم با همدیگه درس خوندیم..اما!! من و اون خیلی با هم متفاوتیم...دیشب مثلا اومده بود پیش من, شاید نیم ساعت با من گپ زد..بقیش داشت با تلفن صحبت میکرد..اصلا خوشم نیومد..ینی بهم برخورد

کارهاش,معیارهاش,اهدافش اصلا مشخص نیست...کارهایی میکنه که در حد خانواده اش نیست

مجبور نیستم تحملش کنم , نه؟ نمیتونم رابطه رو کلا قطع کنم اما تا جایی که بتونم ازش دوری میکنم , دیگه دوستش ندارم :-\

بهش هم گفتم ازت دلخورم اما حواسش به من نبود , اه 


√ اول تابستون یکی از دوستام (پریناز.ا)دعوتم کرد به جشن عروسیش...مامان و بابام مایل نبودن که برم , از طرفی هم فکر میکردم که با عروسی پسردایی بابا هم تاریخ! میشه و میتونم با این بهانه نرم و ازم دلخور نشه

امروز کارت دعوت به دستم رسید , کل خانواده رو دعوت کرده :) فرداشب هم هست...عروسی پسر دایی بابا هم چهارشنبه و پنج شنبه ست...

پس میرم! ولی با خانواده :)) 

دو روز بعدی هم که درگیر اون یکی عروسی هستم...چهار پنج روز هم احتمالا خاله و دایی و مادربزرگم بیان

شهریور شلوغ تر از این میشد دیگه خدا؟!!


√از اون ۱۴تا کتاب زبان که گفتم دوتاشو خوندم...خداروشکر زیاد وقت نمیگیره و میتونم درکنار درسهام روزی یکیشو بخونم! 

باید ساعت مطالعه ام رو بیشتر کنم , این کمه ,راضی نیستم


√مستند میراث البرتا رو به پیشنهاد مهندس چپ دست دیدم , خوشم اومد ازش...یه جاهاییش بدجوری متاسف شدم...ولی درنهایت هنوز به نتیجه ای برای خودم نرسیدم :|


√این چند روز حوصله نوشتن نداشتم و فکر کنم این پست هم بی ربطانه(!) زیاد داشت :))

شاد و موفق باشید



یازدهمین

سلاااام :)

خووووبم!خداروشکر.شما خوبید؟

دیروز سوالهای کنکور 95 رو نگاه میکردم که سر درد گرفتم حسااابی! مسکن هم خوردم خوب نشد...امروز هم که بیدار شدم هنوووز درد داشت تا همین الان که خوب شدم!

دارم به این فکر میکنم که اگه اینطوری باشم تا یک ماه بعد از کنکور خودم بستری ام که :)))

+دیروز توی راه برگشت از کلاس زبان دخترداییم س  منو دید و به زور!!!! برد خونشون

انگار توی نه گفتن باز مشکل پیدا کردم!! :-)

درسهای امروز هنوز تموم نشده که عقب افتاده های دیروزو جبران کنم

...خببببب!!! چیزی که باعث شد بیام اپ کنم ماجرای امروز بود

مامان و بابا رفته بودن ف  رو ببرن فرودگاه منم موندم خونه که درس بخونم! باز هم همون مشاوره تماس گرفت و این دفعه جوابشو دادم.

+جودیا جان معدلت چند شد؟

_۱۹/۳۰

+افرین.خب شما با استاد x اشنایی؟

_بله . ایشون فوق العاده هستن

+تا حالا با موسسه ما کار کردی؟

_خیر

+خب حالا نمره نهایی ریاضیتو بهم بگو

_۲۰

+افرین...اووممم فیزیک چطور؟

_ ۱۹

………بقیه درسها هم به همین ترتیب!!با همین نمره ها

_خب جودیا جان با توجه به همکار بودنمون میخوام با تو و پدرت هم زمان صحبت کنم

تا اومدم بگم خونه نیستن اومدن!!!! منم رفتم و صداشون کردم

نیم ساعت ایشون توضیح میدادن و ما تایید میکردیم

چند تا سوال ترکیبی و سخت هم البته از نظر خودشون از من پرسیدن و منم جواب رو توضیح دادم!! دیگه میدانی نبود که صحبت کنن! گفتن شما هرچقدر هم ترکیبی بخونی نهایتا ۳۰% سوالاتو جواب میدی! :|

حالا من همه سوالاتشونو جواب داده بودما!!!

بعد هم قرار شد ما فکرهامونو بکنیم و ایشون دوباره تماس بگیرن واسه سفارش لوحهای اموزشی!!!

√من اگه نخوام باید کی رو ببینم؟! دست از سرم برنمیدارن....!

این دومین موسسه هست که تماس گرفته

حالا ایشون خیلی عالی بودن و فقط مشاوره دادن

موسسه قبلی میگفت شما حق نداری به پزشکی فکر کنی وقتی داری بدون کلاس و لوح با تلاش خودت پیش میری!!!!!!! مگه داااریم؟!؟!؟! تا یک هفته افسردگی داشتم :)

ظاهرا اینها میگن که با توکل به خدا+تلاش و پشتکار+برنامه ریزی+محیط ارام و خانواده+منابع خوب =موفقیت ناموجود!!!!!!

√شاید مبحث احتمال رو سفارش دادم!

دهمین

سلاممممم

باید بگم کهههههه :)))

واتساپ و تلگرام و ... حذف کردم

اون یکی وبو هم غیر فعال میکنم...

بیشتر درس میخونم بیشتر تلاش میکنم ..کمتر وقت تلف میکنم و من ‌، جودیااا مووووفق میشم حساااابیییی :))

و به راحتی نرسید انکه زحمتی نکشید:)

نهمین

سلام :)

خوووبم

همونطور که گفتم برنامه خیلی فشردست و معمولا اون برنامه ای من واسه یک روز در نظر گرفتم توی دوروز خونده میشه :)

ولی خب من توی این راه نه ناامیدی دارم نه جا زدن و کم اوردن

تا ته خط با انرژی میرم :)

یک ذره هم احساس خستگی نمیکنم،خوووبِ خوبم :)

شما هم خوب باشید :)

هشتمین

سلااام

ویراستار جدید ساعت دو نیمه شب صحبت میکنه :))

من واااقعا قصدم خوندنه اما نمیدونم چرا این اشتباهاتِ علمی ِ   کتابهایِ اموزشی چشمم رو میگیرن!!!

الان داشتم از روی یک کتاب فوق العاده معتبر شیمی میخوندم..."مطمئنم همتون میشناسیدش" که بازم اشتباه پیدا کردم و از اول کتاب آدرسِ ایمیل مولف رو برداشتم و همین الان یه ایمیل با توضیح اشتباه فرستادم :))

نمیدونم قراره با این ویرایش هام به کجا برسم :))

من که حالم خیلی خوبه و حس جالبی دارم!!!

تا الان بشمریم کتابهای ویرایش شده منو :))

۱. عربی

۲.زیست

۳.ریاضی

۴.شیمی

:)))

کتاب بعدی رو حدس بزنید :))

هفتمین

سلاااام

ویراستار صحبت میکنه :)))

خب براتون بگم کهههه :)))

داشتم درس میخوندم!! با خیال راحت!!!

یهو به خودم اومدم گفتم حالا تو اینطوری درس میخونی مطمئنی تا اخر تابستون تموم میشه؟؟

جودیا گفت معلومه که :|

هیچی دیگه نشستم تا هفته سوم شهریور درسهارو مشخص کردم که هر هفته چی بخونم و چقدر بخونم،بعضی از کتابها خیلی زودتر تموم میشن و میتونم مرورشون کنم

اما زیست وشیمی نه،فقط خلاصه هایی که نوشتمو میتونم هی مرور و مرور و مرور کنم :))

خلاصه که یه برنامه خــــــــــــــــــیــــــــــلــــــــی فشردست!! یعنی شبها هم بیدار باشم شاید تموم شه :))))

ولی خب هرکی ******** میخواد باید جور تلاش زیاد هم بکشه :)))

فردا امتحان زبااان داررم :)) زبان تنها درسیه که مطمئنممممم بالای 95% میزنم :)))

بقیه درسها هم تلاش و توکل به ایزد منان..

امیدوارم هممممه موفق و شاد باشن :)

تا وقت بعدی که پیدا کنم واسه اپ کردن خدانگهدارتون :)))


ششمین مطلب جودیا

سلااام

جودیا که حالش خیلی خوبه :) شما خوبید؟؟

باید بگم اون دو تا کتابی که توی ویرایش به مولف کمک کردم زیست و عربی بودن

و و و و اینکه دیروز هم توی کتاب ریاااضی باز اشتباه دیدم  من و ایمیل به مولف و حس افتخار و شادی یهووووی.... :)))

اصلا یه حس جالبیه:))

مهمونها که برن منم سخت تر از قبل میخونم :)


پنجمین مطلب جودیا

سلام! عیدتون مبارک

امروز هم عااااالی :) خوووندم حسابی

راستش دوست دارم پست قبلی یعنی شماره چهار ثابت این بالا باشه همش ببینمش!!!

از فردا هم که مهمون و تفریح و... و این یعنی درسها اونطور که باید خونده نشن :|

ولی خب میخونم

موفق باشید...شاااد باشید

۱ ۲ ۳
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan