!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

امیدِ ناامید

فرجه هام داره میگذره و اونطوری که باید درس نمیخونم
دلم خیلی غم داره.به هزاران دلیل
احساس میکنم  ذهنم کیلومترها گرد و غبار گرفته
انرژیم باهام لج کرده و شارژ نمیشه
حتی شکایتی هم ندارم از این وضع
خیلی بده عادت کنی به کم بودن ، نبودن 
عادت کنی به چیزهایی که حقت نیست
ببینی حقتو ازت گرفتن و فقط ببینی
کاش یه جا بودم که هیشکی کنارم نبود


هیس! فرار کن لعنتی

امان از خاطراتی که زنده میشن وقتی که قرار بوده بمیرن
حتی نمیتونم با خودم حرف بزنم.من حتی دارم از خودمم فرار میکنم که تو آینه نبینمش و ازش خجالت بکشم ... نبینمش و شرمنده ش شم
کاش فکرم خفه شه واقعا!!! یا کاش دلم آروم بگیره یه جوری

کاش هیچوقت ندیده بودمت

رفته بودم پیش م.ش با هم فیزیو مرور کنیم.همه رو خوندیم تهش گفتم کاش آزمایش عملی من هر چیزی باشه جز گروه خونی.اونو اصلا نتونستم تشخیص بدم سر کلاس و چون گروه خونیم هم نمیدونم!! حتی نمیتونم جواب درست رو حدس بزنم
صبحش رفتم کاغذ قرعه کشی انتخاب کنم عدد 6 اومد و ایستگاه 6 دقیقا همون گروه خونی بود 


گفته بودم هر روز امتحان ترم دارم این هفته دیگه؟تصمیم گرفتم کلاسهای دوشنبه رو نرم که صبح یه ربع از 8 گذشته بود ک هم کلاسیم بهم خبر داد پاشو بیا سر کلاس ک این استاده اعصابش داغونه 5 نفر هم بیشتر سر کلاس نیستیم
انقدر سریع حاضر شدم که کارتهامو یادم رفت ببرم و حتی دکمه های کتمو سر کلاس بستم!
ته کلاس حضور غیاب کرده و علی رغم اصرارهای ما ک دیگه این جلسه ، جلسه آخر باشه چون امتحان داریم جوابمونو اینطوری داده که در طول ترم داشتید چه غلطی میکردید و شما دانشجوها احمقانه رفتار میکنید!
لعنتی تو نمیدونی حتی مرورش 1 روز طول میکشه.خوندنش به کنار
دیروز رفتیم سر کلاس.دو سااااعت تمام حرف زد طرف در حالی که میدید 
همممممه دارن یه درس دیگه میخونن.تهش برگشته میگه میخوام بهتون حال بدم حضور غیاب نمیکنم :|||| 
حین درس دادن رفت روی برد شکل بکشه دید یکی نوشته : کاش هیچوقت ندیده بودمت!
منم نمیدونم چرا ولی یهو بلند گفتم کااش :)))
انقدر اعصابم خورد بود ک در یک ثانیه خاموشش کردم ترجیح دادم برعکس بقیه که شروع کرده بودن به فحش و ناسزا دادن و ... فکر کنم مُرد و تموم شد !

راستی امید اون روزهام پر پر شد! و الان یه حالت پنچر و ناامید دارم که حتی حوصله خودمم ندارم

امید این روزهام قشنگه!

این هفته هرررر روز امتحان پایانترم دارم :| 
امروز دومیش رو هم با خوشی! گذروندم 
حالا میدونی چی از من نمره کم میکنه تو امتحان؟ ماشین حسابم دوبااار یک عدد اشتباه تحویلم میده :||| زیبا نیست واقعا؟ دوبار یه عدد اخه لنتی اونم اشتباه؟
ولی خوب بودن تا الان.واقعا خیلی تلاش کردم و نتیجه شون هم گرفتم.
امیدوارم این هفته به خیر بگذره و بعدش یک هفته فرجه و دوباره بسم الله :| اونا سنگین تر هم هستن حتی :)))
ولی دم بچه های شورای صنفی گرم ک رسیدگی کردن و تقویم آموزشی دانشگاه رو عوض کردن که ما همون روز امتحان اخر ، انتخاب واحد ترم بعد رو انجام ندیم!
و امید این روزها پیکنیک چند روز دیگه با میم و تعطیلات 20 روزه ی بین دوترم!

کی باورش میشه تعطیل شدن خیلی ها رو ناراحت کرد!

هوا وااااااقعا آلوده ست.بخصوص واسه منی که از یه شهر دیگه میام و هیچوقت آلودگی ندیدم.یا اگه دیدم خییییلیییییی کم دیدم
روز اولی که هوا خیلی الوده شد و در واقع وضعیت قرمز بود ، من از خواب بیدار شدم و با خودم گفتم واو چه مه قشنگی!
ینی انقدر نزدیک به خودم فقط مه دیده بودم نه آلودگی :)))
الان دو سه هفته ست که هی بخاطر آلودگی دانشگاه تعطیل میشه
اینکه اصلا هوا در حدی نیست که مثلا بشه با عجله راه رفت! چون در اثر تنگی نفس خفه میشی! یا اینکه من شبها چشمهام میسوزه یا کلا نمیتونم نفس بکشم قرمز میشم و سردرد میگیرم
یا حتی این که امروز دیگه از صبح سردرد دارم به کنار ،ولی کاش انقدر دانشگاه تعطیل نمیشد.
امروز میانترم حذفی بیوشیمی داشتیم :||| و حالا مجبوریم با امتحانهای آزمایشگاهمون اون هم بخونیم
یا اگه فردام تعطیل شه مجبور میشیم بخاطر جبران کردن جلسات تعطیل شده فرجه هامونو فراموش کنیم :/ 
از اون طرف هم هروقت مامان زنگ میزنه من خوابگاه و تعطیلم :)) و هی میگه از ترم بعد میای همینجا.من سال بعد نمیذارم بری اونجا :))))) بالاخره هوا آلوده ست بچه ش مریض میشه :))))

قانون باید رعایت شه حتی اگه خودم باشم

من واسه تیپ شخصیتی بعضی از دوستهام واقعا بی لیاقتم!
کاری نمیکنما.فقط خودمم
ولی اونا محبت و معرفت واسم به خرج میدن و دائم به یادمن در صورتی که من تو روزمرگی های زندگی شخصی خودم گیر افتادم و وقتی واسشون ندارم که خرج کنم
نمیدونم محبت اونها هم بخاطر وقت زیادترشون نسبت به منه یا واقعا همینن.چون در نظر گرفتن این مسئله خیلی مهمه
اما یه قانون هست.که به آدمها به اندازه ای که لیاقتت رو دارن بها بده.نه کمتر نه بیشتر
بعضی وقتها زیر پا گذاشتن این قانون خیلی حال میده! وقتهایی که غرق خوشی ای و بی اندازه واسشون هستی یا ...
اما به نظرم تهش به این نتیجه میرسی که ارزششو نداره.
باید با اونی که باهات خوبه تو هم خوب باشی.با اونی که باهات بده کلا نباشی.
هر چی بیشتر میگذره مطمئن تر میشم که نادیده گرفتن خودت توی روابط اولین اشتباهیه که میکنی و اگه شروع شد دیگه تا تهش ادامه پیدا میکنه و اگه بخوای اصلاحش کنی تو میشی آدم بده ی قصه!

یه پرنده که نگاش پرشه از آرزوهاش اگه بال داشته باشه میتونه وایسه رو پاش

اگه توییتر داشتم الان یهویی میرفتم توییت میکردم که :
داشتم عمیقا جزوه ای رو که هنوز به یک دهمش هم نرسیدم میخوندم که دیدم ساعت 2 شده و هنوز نهار نخوردم ، ساندویچ کتلتی که درست کرده بودم رو باز کردم و شروع کردم به خوردن ، آهنگ لاله عباسی از پری زنگنه رو پلی کردم و هندزفری تو گوشم
چی شد؟ هیچی یهو دیدم صورتم خیس از اشکیه که نمیدونم از کجا و چرا پیداش شد
نهارمو نیمه رها کردم و واسه اینکه کسی منو نبینه رفتم زیر پتو و تظاهر به خواب بودن کردم ...
شنیده بودم بعضی وقتها دلت میگیره ، احساس بی پناهی میکنی و همه جهان برات غریبن بدون اینکه بدونی چرا!
شنیدن کی بود مانند دیدن البته :)

استعفا

احساس میکنم دیگه وقتشه که از کارم استعفا بدم
هر هفته یه مسئولیت جدید بهمون اضافه میکنن.چندتا از بچه ها رفتن اعتراض کردن که حالا که کار ما نسبت به پارسال سنگین تر شده پس حقوقمون هم افزایش بدید ، در جواب بهشون گفتن که میتونید استعفا بدید و افراد دیگه ای که مایلن جای شما رو خواهند گرفت!
و چی شد؟بله استعفا دادن.دمشون گرم
امروز که رفتم باز یه کار تکراری بهم دادن.منم عصبانی شدم.برای اولین بار توی اون محیط
و گفتم نمیتونم این کارو انجام بدم چون هم قبلا انجامش دادم و هم اینکه وظیفه ی من نیست.
هیچی دیگه انجام ندادم.
مسئولم گفت چیکار کنم واسه اون رئیسه بنویسم که تو این کار رو انجام نمیدی؟
گفتم صبر کن فردا شب بیام.امشب دیگه واقعا اعصابم خورده.

از طرفی درسهام سنگین شدن و امتحانها هم جاری ان ...
احساس میکنم دیگه وقتشه بیکارترین شم :D

:(

بعضی وقتها کم میارم از منتظر موندن ، محدود بودن ، محروم بودن ، صبر کردن ، سختی ها ....

مثل الان.

برگشتم خوابگاه!

اون روز چهارشنبه که رسیدم رفتم دفتر تعاونی که ازشون بلیط خریده بودم یه شکایت نوشتم ولی خب تاثیر خاصی نداشته تا الان! برام مهم نیست
همین که سکوت نکردم خیلی ارزشمند بود و دیگه هیچوقت با این تعاونی ارتباط برقرار نمیکنم :))) 
پنجشنبه عروسی پسر عموم بود و فضای جالبی داشت.کلی رقصیدیم و تخلیه انرژی
فندقم انقدر بزرگ شده که دیگه بهش میگم پتو *_* خیلی دلم براش تنگ شده بود
سعی کردم از کنار خانواده بودنم این چند روز لذت ببرم و همینطور هم شد
مادربزرگم برام یک عالمه کتلت و مربا پخته بود و حتی نون سنگگ هم خریده بود *_* موقع اومدن رفتم پیشش و دیدمش و خوراکی هامم گرفتم و تمام :))
از سه شنبه که رفتم تا امروز صبح سه شنبه! تقریبا یک هفته شد
خوش گذشت.خوب بود.حتما ارزشش رو داشت
تجدید قوا کردم
ولی با اینکه اتوبوس برگشتم راننده هاش و خدمات رسانیش عالی بود ، وسط راه لاستیکش سوراخ شد و معطل شدیم واسه تعویضش
به میم میگفتم انقدر رفت و آمد داره اذیتم میکنه که یا برم دانشگاه و دیگه تا پایان تحصیلم برنگردم!یا برگردم شهرم و دیگه هم نیام :)))
یه عالمه وسیله اوردم و در حدی چمدونم سنگین بود که راننده اسنپه میگفت آدم تو این حمل میکنی؟!دو نفره به زور جا به جاش میکردن! اما این جانب 7 صبح توی هوای سرد و مه گرفته ی خوابگاه یک مسیر خیلی طولانی رو کشیدمش تا جلوی ساختمون و بعد هم سه بار سه طبقه رو بالا پایین کردم و به هر سختی بود رسوندمش به اتاق
تا 1 بعد از ظهر دستهام مللللللتهب شده بود و سوزش وحشتناکی داشت.خیلی بد بود
اما این قدرت بدنیمو خیلی دوست دارم! تا الان به خودم ثابت کردم توی این موارد نیازمند کمک نیستم و خودم از پس خودم برمیام
الان هم 7 شبه.تا 5 کلاس و آزمایشگاه بودم
شلغمم داره میپزه.میوه هامو خوردم.یه کوچولو علائم سرماخوردگی داشتم واسه همین دارم به خودم رسیدگی بیش از حد میکنم که اینجا تنهایی مریض نشم :(
یک عاااااااالمه درس دارم واسه خوندن
از این هفته ، هررررر هفته میانترم دارم به اضافه ی کوییزهای بقیه ی درسها کنارشون
میانترمها تموم شن بلافاصله بعدش امتحانهای آزمایشگاه ها و یه فرجه 4 روزه و پایان ترمها!
رسما قراره نابود شم زیر این بار استرس! از الان نگرانم واقعا
ولی تمام تلاشم اینه که ریلکس باشم و فقط تلاش کنم و میدونم نتایج بهترین حالت ممکنشون میشن *_*
همینا دیگه فعلا!
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan