!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

احساس نارضایتی

احساس بی سواد بودن میکنم ... به شدت
اگه قرار باشه دانشگاه و درسهاش و استادهاش توی دو سال و نیم باقی مونده با همین فرمون بره جلو باز هم در انتها احساس بی سواد بودن میکنم.
چرا دو سال و نیم ؟ چون به نظرم مهمترین مقطعش دقیقا همین لیسانسه.
اگه تهش این احساس واسم باقی مونده باشه میدونم که دوباره از اول شروع میکنم...
واقعا این کتاب ها و مشغله های علمی و اینکه علاقه داشته باشی توی یک فیلد مشخص علمی تمام اطلاعات رو داشته باشی به نظرم قشنگ ترین دغدغه ی هر انسانی میتونه باشه..

از اینها که بگذریم میرسیم به بحث زمان.که باز هم احساس میکنم تابستون امسالم جز مورد علاقه هام نیست و نمیتونه باشه.و به عبارتی هدر رفت.
اون از یک ماه درگیری بخاطر افراد دیگه.اون هم از نگرانی بابت زندگی موقت بدون حقوق و در نتیجه تصمیم به اینکه مثل جلبک بشینم توی خونه و کلاس هایی که میخوام رو نرم.
خب الان یه چیزی به جز نعمت داشتن سلامتی و خانواده پیدا کنم خوشحال باشم بابتش حداقل :|

دلم هم واسش تنگ شده :(

مامانم توی راه هست و فردا احتمالا یا وقتی من خونه نیستم میرسه یا همزمان با من *__* انقدر خوشحالم انقدددر خوشحالم که نگو
وقتی مامان خونه نیست همه چیز واسم غریبه ... حتی از پدرم هم که خیلی بیشتر باهاش در ارتباطم خجالت میکشم! فکر کن
مسئولیت تمام خونه با من بود این چندین روزی که گذشت.این فشار هم کمتر میشه حتی :))) 
کلاسم هم که روز آخرشه حتی ....
خلاصه که دو تا اتفاق جالب پیش رو داریم !

البته که باهاشون شوخی کردم

دیروز آخرین جلسه تدریسم بود و فردا هم امتحان فاینالشون ...
آخر اون کلاسی که خیلی شیطون و در واقع رو اعصاب بودن برای اولین بار خندیدم گفتم خوش گذشت بچه ها :))) 
بعد یهو همشون با هم شروع کردن به گفتن این که تیجر ببخشید که خیلی اذیتتون کردیم!!
من :||| 
کم نیاوردم که ! گفتم پس فردا با هم تسویه حساب میکنیم :)))
و اونجا بود که از کرده ی خود نادم و پشیمان کلاس رو ترک کردن :D 

احتمالا تازه دارم به راه راست هدایت میشم

یه لحظه دقت کردم دیدم نه به گذشته فکر میکنم نه به آینده
منی که تمام عمرم توی رویاها و اهداف آینده ام بودم و هیچ کاری به گذشته نداشتم
و یک ماهی بود که اسیر گذشته شده بودم
الان؟هیچی و هیچی
با اینکه هدف دارم واسه زندگیم ولی فکرم درگیر هیچی نیست
در طول روز فقط به همون لحظاتی که دارن میگذرن فکر میکنم.اگه خوب بود که فبها
بد بود سعی میکنم درستش کنم.همین
آیا راه درستش همینه؟! باید صبر کنیم زمان بگذره ببینیم چی میشه.

خیلی دارم پست میذارما :D

روزی خودت ترشیده بدبخت :)))))

انقدر بدم میاد به بعضیها که سالگرد ازدواج یا کلا ازدواج و نامزدی و ... شون رو تبریک میگی در جواب میگن : ایشالله روزی خودت :|
واقعا با خودشون چی فکر میکنن همچین جوابی میدن؟
شاید اصلا طرف نخواد ازدواج کنه یا هزار تا دلیل دیگه.
نگید آقا نگید...زشته

سیستم آموزشی ایران

به نظر من توی ایران یا نباید درس بخونی یا اگه میخونی از خدمات دولتی استفاده کنی
در واقع دانشگاه دولتی درس بخونی
وقتی تصور میکنم چطور باید خودت رو قانع کنی که بری سر اون کلاس ها بشینی با اون کیفیت و بعضا استادهای توخالی و بخوای میلیون میلیون هم پول بدی ، اصلا شدنی نیست

به همین سادگی

و دوباره زندگی نشون داد که توی یک چشم بهم زدنی میتونه همه چی عوض شه پس بشین سر جات!

...عین

من درباره تو به آن‌ها نگفته‌ام اما تو را دیده‌اند که در چشمانم شنا میکنی. من درباره تو به آن‌ها نگفته‌ام اما تو را در کلماتم دیده‌اند. عطرِ عشق، نمی‌تواند پنهان بماند‌‌‌...

#نزار_قبانی

بهش میگفتم ننه !

تو پیست رقص کنار "ن" ازش پرسیدم چه حسی داری؟ 
گفت غمگین ترینم
و من بودم که غیرمنتظره ترین جواب ذهنیم رو شنیدم.
پرسیدم چرا؟
گفت فردا دارم از شهرم میرم لیمو .. دارم میرم یه جا که غریبم!!

شاید اگه چندماه پیش بهم میگفت همچین چیزی رو ، واسم قابل درک نبود
اما الان؟ میفهمم ... خیلی هم میفهمم
تا حالا حس کردی خیلی غریبه ای یه جا؟ حس کردی با کسایی هستی که از تو نیستن؟ 

هر مَردی هم مرد نیست

استاد زبانم به پدرم گفته بهترین کاری که توی زندگیت کردی تربیت کردن لیمو بوده!
یک عالمه تعریف و تمجید که صدالبته لطف داشته و در آخر گفته : این دختر واسه خودش یه مَررررده!


ملاک خوبی و شجاعت و به به و چه چه در جامعه و عرفمون مرد بودنه 
نمیبینن زن هایی رو که از صدتا مررررد مرد ترن. (قطعا خودم رو نگفتم دیگه!)
۱ ۲ ۳
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan