!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

امان از خاطرات

هیچ راه فراری هم نداری
داشتم با میم حرف میزدم و میخندیدم و برای تولدش برنامه میچیدم که گفت بره و برگرده
میدونی چی شد؟واسه رفتنش از جمله ای استفاده کرد که اون روز شوم من خودم استفاده کردم و رفتم و وقتی برگشتم دیگه یه چیزایی سر جاش نبود! و از همه مهمتر دیگه حالم خوب نبود
دارم بهتر میشم این روزا اما خوب نمیشم تا وقتی که کاری که میم گفت رو انجام بدم
برم و یه جورایی انتقامم رو بگیرم.اما به روش خودم.
لعنتی
چرا هر چی میخونم سر در نمیارم چه اتفاقی در حال رخ دادنه
از اعتمادم سواستفاده شده :|| بدجور
منم با اقای سید جواد موافقم 😑
:)) باشه باشه.یا نمینویسم در این مورد یا اگه نوشتم درست مینویسم دیگه :*
انتقام خوبه ولی بعضی وقتا نمی ارزه
نه اون انتقامی که مد نظر شماست.شاید باید مینوشتم دفاع
هرچند هیچکدومش تا حالا اتفاق نیفتاده و موافقم که بله ارزش نداره
الان یعنی میم کات کرد بات؟ :-l
این از اون اتفاقهاییه که هیچوقت نمیفته. نمیدونم چرا همچین فکری کردین!
امیدوارم هرچی صلاحه اتفاق بی‌افته :) 
صلاحی نداره مریم!
کاش میدونستم داستان چیه! 
کاش میتونستم بگم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan