!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

کنکورهای زندگی

هیچی و هیچ کس نمیتونه سد راه رسیدنم به رویاهام شه.
رویاهایی که از بچگی واسشون جنگیدم و خواستم که بهشون برسم
شاید یه سریاشو هیچکس ندونه ، شاید یه سریا رو فریاد زده باشم!
از همون بچگی عادت کردم بهترین خودم باشم و هرجا حس کردم ازش دور شدم حال خوب درونیم خدشه دار شد.نه بخاطر اینکه اعتماد به نفس نداشتم ، بخاطر اینکه در اون لحظه اونی که میخواستم نبودم.
برای نتایج ترم اولم هزاران دلیل وجود داشت که خودم رو قانع کنم که بابا دیگه بهتر از این نمیشد ! اما ترم دوم دیگه همه ی بهانه ها رو از خودم گرفتم ، چشمهام رو بستم و رفتم و تلاش کردم.
خیلی از دوستام و شاید خانوادم به صورت پنهانی از دستم دلخور شدن که چرا انقدر نیستم یا بی معرفتم مثلا! فقط برای یکی از دوستام همیشه وقت داشتم ؛ با دلایل متعدد. هروقت که میخواست همه چیز رو تعطیل میکردم و میگفتم من هستم! لذت میبردم از این کار.
الان که دارم اینو مینویسم یاد معلم فیزیک سوم دبیرستانم افتادم که میگفت فلان دانشمند نظرش این بود که من میرم توی آزمایشگاه خودم ، درها رو میبندم ، و روی پروژه های خودم کار میکنم و برام مهم نیست که تو دنیا چی میگذره.من به کارم ادامه میدم
این همیشه توی دهنم مونده بود و فکر کنم گاهی میتونم عملیش کنم!
یک سال پیش همچین روزی ، منتظر سه روز دیگه بودم که برم و هر چی خوندم رو روی پاسخنامه ی کنکور سرنوشت سازم پیاده کنم!! کاملا راضی بودم چون نهایت تلاشم همون بود.نمیگم همه ی هوش و استعداد و تواناییم همون بود
بعدش من خیلی جنگیدم.که برم رشته ای که خودم میخوام.نه چیزایی که بقیه میخوان
شاید حتی کمرنگ و طرد شدم.
ولی ارزشش رو داشت.
الان هم توی دانشگاهی دارم درس میخونم که معروفه به بددددد نمره بودن استادهاش.بیشتر هیات علمیها.استادهای قراردادی یا TA قابل تحمل ترن!
ولی اون سخت گیری هاشون رو دوست دارم.شاید در طول ترم اذیت شم و غر بزنم اما یه روزی مثل الان که برمیگردم و نگاه میکنم واقعا خوشحاام که سختگیری ها و بدقلقی های بی موردشون باعث شده ازم یه دانشجوی قوی و تلاشگر ساخته شه.
بخصوص این ترم که چندتا از استادهامون بهمون فهموندن اگه دنبال نمره باشی باختی.باید یاااد بگیری.بفهمی.لذت ببری.تلاش کنی. بعدش نمره ی خوب خودش میاد!
خب من یه جنبه ی شخصیتی دارم که پتانسیل علاقمند شدن به اکثر رشته ها رو دارم :))) مثلا این ترم که واحدهای زیادی شیمی داشتم با خودم میگفتم ببین رشته شیمی هم میتونستی بریا! باحاله! 
ولی خب متاسفانه یا خوشبختانه نمیتونست اونطوری که باید من رو به جایگاهی که میخواستم برسونه
شاید هم بتونه!
نمیدونم
دیدگاهم نسبت به آینده و رشته و کار و حرفه و مهارت دیدگاه دوسال پیش نیست.محدود نیست. گسترده و لذت بخشه و بهم امید میده
داشتن دوست سی ساله ای که اونم مثل من دانشجوی ورودی بود و بدون داشتن مدرک دانشگاهی درآمدهای آنچنانی داشت یا مثلا همکلاسیهایی که درآمدهایی از مهارتهای دیگه شون داشتن هم توی این دیدگاه بی تاثیر نبود
چند روز اخیر یه اتفاقاتی افتاد که حالم بد شد ، ناامید شدم و در حدی بی حوصله بودم که هنووووز چمدونهای لباس و وسایلم کف اتاقم ریخته و اصلا حتی دلم نمیخواست برم ببینمشون!
اما نمیدونم یهو چی شد که دلم خواست این پست رو بنویسم.به یاد رویاهایی که قراره تا ابد نفس بکشن و تموم نشن! آتش رسیدن به رویاهای دور و درازم خاموش نمیشه چون من به اندازه یک عمر آرزو دارم
باید یکم بیشتر واسه خودم و حال دلم و سرگرمی هام وقت بذارم.باید مهارتهایی که داشتم رو بازسازی و تقویت کنم
باید به خودم ثابت کنم که بیشتر از هر وقتی عاشقتم لیموی ملس*_*
هرجا و توی هر شرایطی باشم ، چه اینجا چه جای دیگه (که هنوز دوست ندارم به طور قطع بگم نظرم رو!) باید به اون جایگاهی که همیشه خودم میخواستم برسم. تمام!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan