!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

به خط آخر پست که رسیدم اشکم ریخت روی گونه ام و دلم برات تنگ شد!

بابام برام یه فیلم 7 دقیقه ای از حیاط خونه مون فرستاده ...
هفت دقیقه ایستاده و از رعد و برق و تگرگ و بارون فیلم گرفته
قبل از دانلود شدن فیلم با خودم گفتم بیا هفت دقیقه بریم خونه ببینیم چخبره!
حین دیدنش یاد سوال میم افتادم که تو دلت واسه خونتون تنگ نمیشه؟
و جواب بی رحمانه ی منفی خودم
گفتم دلم واسه خانواده ام تنگ میشه اما واسه خونه نه.
و الان با دیدن این فیلم به یاد تمام 19 سالی که توی اون فضا زندگی کردم افتادم
روزهای بچگی و بازی هام با داداشم
مهد رفتن و مدرسه رفتنهام
از دست دادن دوتا پدربزرگم
عاشق شدنم هم حتی توی اون خونه بود ... 
توی اون خونه من بزرگ شدم به معنای واقعی کلمه ...
یه روزایی از ته دل شاد بودم و یه روزایی واقعا غمگین
یه روزهایی حتی از اونجا خسته شدم و دلم خواسته بذارم و برم
توی باغچه ها گل کاشتم ، سبزی کاشتم ، درختها رو آب دادم و حتی میوه ها رو قبل از اینکه کامل برسن چیدم و خوردم
من توی حیاط اون خونه می نشستم و واسه میم شعر مینوشتم ، متن می نوشتم
همونجا ورزش میکردم و میرقصیدم و درس میخوندم
اونجا زندگی کردم.شکل گرفتم.تصمیمهای بزرگ بزرگ گرفتم ....
عید که خونه بودم ، هر جا قدم میزدم یاد تمام اون روزها میفتادم ...
خونه ی قشنگ و آرامش بخشم .... نمیدونم چرا دلم برات تنگ نمیشه در حالی که تو هیچوقت با من بد نشدی! و همیشه پناهم بودی
اینو بدون من عمیقا دلم میخواد همیشه حس کنم هستی و میتونم بهت سر بزنم ....


آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan