!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

با من ازدواج میکنی؟!

بانو سین عزیز دعوتم کرده به چالشی که راستش هنوز نمیدونم شروع کننده ی اصلیش کی بوده اما جریان اینه که باید یه روزی از روزهای آینده ات رو تصور کنی و بنویسی!
خب من میخوام برگردم به آینده در گذشته... چطوری؟! 
یه بار رادیوبلاگی ها یه چالش برگزار کرد. که فلان اهنگ رو گوش کنید و هرچی اومد به ذهنتون بنویسید
راستش توی اون چالش با یه حس خیییلییی عجیب شرکت کردم و مدتها به متنی که نوشته بودم فکر میکردم و اهنگش رو هم واسه خودم میخوندم.چون واقعا خیییلییی یهویی اون داستان به ذهنم رسیده بود و فقط تند تند نوشته بودم !
حتی اون پست رو یکم شاخ و برگ دادم و pdfش رو واسه خودم نگه داشتم
و چی شد به نظرتون؟! 
19 مهرماه 97 توی اون چالش شرکت کردم و 30 آبان یعنی تقریبا 40 روز بعدش اون پست برای من به طور واقعی اتفاق افتاد !
روی نامه نوشته شده بود .... ! 
بله.همون که حدس میزنید. عنوانِ پست
میبینی؟! من آینده ام رو ناخوآگاه دیدم.پیش از اتفاق افتادن تجربش کردم و چه تجربه جذاب و به یاد موندنی ای!
روزی که اون پست رو نوشتم هییییچ حدسی راجع به محتوای نامه نمیزدم چون تصوری از اون بخشِ زندگیم نداشتم.در واقع ترجیح میدادم به اون بخش فکر نکنم که به تصور برسه !

و اما حالا باید بگم تصور من از آینده های دور و نزدیکم دیگه فقط رفیق همیشگیمه ؛) اینکه تو باشی و تو باشی و تو باشی .
سلام چقد خوب بود این نوشته :)))
چه حس قشنگی :))
سلام :) 
مررررسییی
بله خیلی خوب بود *.* انگار همین دیروز بود...
:)خوش امدید
اوهوم 
ولی واقعا رمانتیک و جذاب بوده 
مرسی که گفتین و فضولیمو رفع کردین 😁
براتون بهترین هارو ارزو میکنم و امیدوارم اونچه که صلاحتون هست و باعث خوشحالی قلبتون میشه براتون رقم بخوره
:)
مرسی شما همیشه به من لطف دارید :) موفق باشید
با سلام و عرض احترام اگر دوست دارین بازدیدکنندگان وبلاگتون به صورت کاملا رایگان و 100% واقعی افزایش پیدا کنن ، توصیه می کنم که اون رو در سایت دنیس ثبت کنید. با ثبت آدرس وبلاگ در سایت دنیس ؛ علاوه بر افزایش تعداد بازدیدکنندگان وبلاگ، می تونید درآمد حرفه ای و پایدار داشته باشین. با تشکر https://dnis.ir/smart/fatemehsadatedavari
من هم هیچ تصوری از ایندم ندارم چون اصولا همه چیز اونجور که دلمون میخواد اتفاق نمی افته....اما با اتکا بر قوه ی خیالم نوشتم.😊
ینی من اشتباه شرکت کردم؟!
به آمدنش فکر نکن....وقتی میاد که به یادش نباشی....
واقعا :)
:)
:)
نه عزیزم،هرکسی میتونست هرجوری که راحت تره بنویسه....من یه جور ،شما یه جور،بقیه یه جور دیگه....ولی خیلی خوشحالم که نوشتی...دست گلت دردنکنه لیموی دوستداشتنی❤
میخواستم یه اینده ی واقعی که تجربه کردم رو بنویسم ؛)
باز هم مرسی 
خواهش میکنم سولین جان :***
شاید شازده خودش خواننده خاموش اینجاست😁
:))))
چه قدر قشنگ:)
:) متشکرم هاناجان :*
دوس پسره یا نامزده یا شوهر ؟ وای راستی خیلی دلم میخواد نظرتو راجب ازدواج بپرسم .
 راجب ازدواج خودمون دخترا تو سن ۲۰ - ۲۱ سالگی .. سوال اولمو اگ مخواسای جواب نده ولی نظرتو راجب ازدواج تو این سن دوس دارم بدونم ؟
پیشنهاد ازدواج کدومشونه ؟ :))))

خب نمیتونم یه عدد بدم . چون ادمها ملاکهاشون و سن عقلیشون با هم متفاوته.
هرکسی باید ببینه کی از نظر ذهنی اماده پذیرش یه فرد متفاوت توی زندگیش رو داره .بر اساس اهدافش حتی...
و زمان مناسبش وقتیه که هم از نظر دهنی اماده ش باشی هم ادم مناااسبش رو پیدا کنی.
ترجیح بر اینه که هرگز ازدواج نکنی تا اینکه با کسی که مکملت نیست وارد رابطه شی
عزززیییییززززم پیشنهاد ازدواج داد ؟ جدی میخوای عروس بشی؟؟
نسیم پست رو خوندی ؟ :)))) بخون عزیزم بخون :d
وای وای وای واقعا قراره عروسی کنی !
آقا تو رو خدااااا بگو بهم .. چجوری تو راضی شدی تو این سن ازدواج کنی ؟
من .. من تو ی وضعیت مشابهی گیر کردم و خیلی نگرانم و میترسم ..
بگو برام تو رو خدا بگو
نمیترسی ؟ فکر نمیکنی بچه ای ؟ بهت نمیگن زوده نکن پشیمون میشی بیا جوونی کن فعلا ؟؟
به قول عمم که دیشب میگفت من وقتی بچه بودم هم بچه نبودم :)))))) مگه قراره با راه دادن یکی دیگه به زندگیت پیر شی که قبلش جوونی کنی؟ 
خب میبینم خیلی شک داری الان و به نظرم مشخصه بیشتر متمایل ب کدوم یکی از این دوراه هستی
درضمن من الان عروسی هم نکردما :) پیشنهاد ازدواج بود
و اینکه به شددددددددددددت فکر کن به چیزی که نهایتا قراره انتخاب کنی.مهمترین تصمیم زندگیه به نظرم
شغل و محل زندگی و فلان و بهمان رو میتونی عوض کنی اگه نخواستی اما اونی رو که به قلبت راه میدی حتی اگه جاشو با یکی دیگه هم عوض کنی آسیب و ضررش اول متوجه خودته نسیم جان
آخه خودم موافق بودم. 
اما انقدر بقیه حرفای ترسناک زدن ... مادرم که میگفت من تا ۲۵ سالگیش نمیذارم ازدواج کنه!!!! چون حداقل چیزی که باید یاد بگیره طریق رفتار با مادر شوهرشه
یا هر کاری کردم گفتن هاااا دلم میخواد بری تو زندگی مشترک ببینم اونجا میخوای چکار کنی
به حدی منو ترسوندن که فکر نمیکنم اونجا خونه ی بخته . میدون جنگه انگار!
مثلا من از طلا اصلا خوشم نمیاد . دلم نمیخواد جشن عروسی بگیرم . بعدداینا میگن نهههه دُمِ مردا رو باید چید اگر برا تو خرج نکنه میره برا یکی دیگه خرج میکنه . اگر جشن نگیری احترام و حرمت نمیذارن بهت . 
والا اینجور که اینا میگن من باید زره بپوشم که تیر و ترکشای خودش و هفت جد و آباد پس و پیشش به من نرسه 
یا مثلا من اهل دوست پسر داشتن نبودم ، حتی با رفیقام همه جا هم نمیرفتم و خیلی خط قرمز داشتم برا خودم
بعد هی میگن نههه الان بمون جوونیتو بکن فلان بیسار :/
حس میکنم اونجا زندان اوینه
:)))) الهییییی 
میفهمم چه موقعیتی داری اما نمیدونم چی بهت بگم واقعا چون تصمیمیه که خودت باید بگیری
البته من خودم هنوز به اون مرحله علنی تو نرسیدم . 
ن خب راستش ماهم هیچیش هنو علنی نشده اینا رو زیر زبونشون کشیدم بیرون :///
ینی تو موقعیتای مختلف گفتم و گفتن . بنظرم چهار پنج ماهی مونده تا علنی بشه
اما هر وقت رسمی شدین بنویس لطفا ... هر چقدر تونستی بشکاف این مسئله رو .. به یکی مثل من ، نظر همسن و سال خودم کمک بزرگی میکنه .
:)) شیطون
باشه نسیم جان حتما
سلام:))))))
تولدت مبارک مریم((((:
به به،مث اینکه عروسی درپیش داریم،اره؟:))))))))
عاقا من کنجکاو شدم :|
سلام سارا جان
مرررسییی :****
نه بابا الان که نه . فعلا خبری نیست
چیزی بشه مینویسم ؛)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan