!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

دردها فراموش نمیشن...

میخواستم بنویسم دیروز تولد خواهرم بود و خیلی خوش گذشت اما....
با اهنگی که پخش شد پرت شدم به چندسال قبل
پدربزرگم بیشتر از یک ماه بود که مریض بود..چندروز متوالی عمو کوچیکه بیمارستان پیشش موند و رسید به شبی که قرار بود پدر من بره بیمارستان
غروب بود...داشتم با میم جیم حرف میزدم صدای جیغ شنیدم..رفتم به سمت صدا..گفت رفت , مرد , دیگه نیست 
عقب گرد رفتم اتاقم , داشتم دنبال لباس میگشتم!! با خودم حرف میزدم باید مشکی بپوشم..ولی جز یه مانتو چیز دیگه ای مشکی نداشتم , هیچی.شوکه بودم,باورم نشده بود
یهو به خودم اومدم و تازه از اونجا شروع شد , من گریه نمیکنم! بخصوص جلوی کسی...شاید تو کل عمرم (به جزبچگی) سه چهار بار جلوی کسی گریه کرده باشم.
دوساعت بعد همسایه ها , پسرخاله وسطی و داییم و ... تو خونه بودن و من بغل داییم گریه میکردم!! صدای ماشین از حیاط اومد و یادمه فقط میدویدم و میگفتم بابا :-( به در میخوردم , به دیوار , به ادمها... رو پله ها سر خوردم و رسیدم بهش...
محال بود جمعه باشه, ظهر باشه , و با نایلون خریدهاش نیاد خونمون... همیشه همون موقع تشنه اش هم بود و منو صدا میکرد.. 
هنوزم داغدار نبودتم...دردها فراموش نمیشن , کمرنگ میشن

ده سال بعد

نمیدونم...!  شاید زنده باشم , شاید نه 
اگه زنده بودم...
من هنوزم همون لیموام! همون جودی ام! همون ... :)
میشه مهربون بود و مهربون موند... میشه همیشه لبخند زد ...
میشه همیشه اروم بود...
حتی با تمام دغدغه ها... 
یه روزی از ده سال بعد , همه چیزو رها میکنم و خودم و خودم میرم قدم میزنم , فارغ از هر فکری , فارغ از هر ادمی... پر از ارامش و لبخند , یادم میارم این چالشی که بهش دعوت شدمو , یادم میارم تمام روزهایی که گذشت و میگذرنو
اینو بهت قول میدم لیمو!
نمیتونم بنویسم ده سال بعد ایرانم یا نه , ازدواج کردم یا نه , شغلم چیه , یا هرچیز دیگه ای ...نمینویسم چون ما از فردای خودمون هم حتی خبر نداریم چه رسد به ده سال بعد!
ولی با توجه به گذشته و حالی که دارم میدونم ده سال بعد هم  راضی ام.اونقدر تلاش کردم که نخوام به گذشته برگردم. به هدفهام رسیدم و زندگی هنوز واسم قشنگیاشو داره , ده سال بعد هنوزم پررنگترین بخش زندگیم کاغذهای خط خطی کتابهاست و هنوز عشق به زندگی در من زنده ست :)

عکسو بچسب :-))

یه روز هم اینترنت قطع شد و تا سه چهار روز بعدش وصل نشد ، حتی یه شب برق هم قطع شد :-D
برای اولین بار در طول پاییز هوا ابری شد و بارون بارید و بارید و بارید  (سه روز)
و نتیجه بارشها شد این عکس

ارزششو داشت :)

+سآرآ کجایی؟

رابطه هامون

اینو با خودم تکرار میکنم که...
طوری توی روابطت رفتار کن که اگه یه روزی بنا به هر دلیلی دیگه نبودی , طرف مقابل با یاداوری خاطراتت نه تنها  پشیمون نشه از اینکه تو توی زندگیش بودی , بلکه کلی خاطره قشنگ هم داشته باشه ازت ... و حتی ارزو کنه کاش بیشتر بود :)
حالا این رابطه میتونه هر نوعی که فکر کنی باشه , از مادر و فرزندی گرفته تا دوستی و همسر و همسایه حتی!

+کامنتهای پست قبل رو هم در اولین فرصت جواب میدم :)

عنوان نمیخواد

آدم خودخواهی به نظر میرسم ولی هیچ وقت خودم در اولویت نبودم 
اینم یکی دیگه از ایرادات منه , هنوز اینو یاد نگرفتم چطوری خودمو در اولویت قرار بدم 
بارها تلاش کردم ولی تهش بهم ثابت شده اشتباه میکردم

تنهایی من!

حدود بیست نفر , سی نفر فک و فامیل  الان جمعن خونمون!
سه تا دختر همسن و سال منم هست! یه عده تو پارکینگ سرگرم پختن نذری هستن , یه عده دور هم نشستن گل میگن و گل میشنون , یه عده خوابن حتی!
ولی من هر چی به دور و برم نگاه میکنم چیزی جز تنهایی نمیبینم
یکی هم فازم پیدا نمیشه اینجا 
یا شاید هم من مریضم که از بودن باهاشون لذت نمیبرم
فقط میدونم از صبح تو کلبه ام نبودم و دیگه الان کسی به من نیاز نداره بنابراین اومدم اتاقم و سکوت و آرامش :) 

اندکی تفکر!

دارم به این فکر میکنم اگه این شوق و همتی که همه مردم خوبمون واسه کمک کردن دارن رو قبل از این حادثه دردناک زلزله واسه محبت کردن,و کمک به فقرا , نیازمندها و بیماران داشتن دنیا چه جای قشنگتری واسه زندگی میشد...
همیشه همین بودیم. وقتی یکی میمرد میشد ادم خوبه ی داستان! وقتی یکی میرفت دلتنگ میشدیم و وقتی این بلاها نازل میشد یادمون می افتاد باید انسان باشیم !
بیاید اینطوری نمونیم!

ز مثل زندگی

سلام زلزله

دیشب که آمدی

 من ولیلا و حمید را در خواب بردی! نمی دانم دفتر مشقم را از زیر آوار پیدا می کنند یا نه ؟! تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم

راستی بقیه آدم ها چی ، تکلیف شان را انجام داده اند ؟ دیشب حمید هم که قول داده بود کمتر شلوغی کند دیگر ساکت شد   ساکتِ ساکت ، برای همیشه

همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف بر سرمان انباشته بود ،پیکرهای کوچک مان را در هم کوبید و ...حمید در زیر اوار ، نگران ترس لیلا از تاریکی بود و می گفت نترس " خویشه گی خاسم  " من هستم 

ولی بعد از مدتی ، دیگر نه حمید بود و نه لیلا و نه من

می دانی زلزله ، ما که رفتیم 

ولی روح کوچکمان دید که خیلی ها آمدند

همه آنهایی که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودیم شان

لودر هم آورند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا!! ولی ما دیگه نبودیم ،اگر هم بودیم که با دهان پر از خاک ... بگذریم 

لودر که می دانی چیست؟همان ماشینی که در شهر ها برای ساخت خانه از آن استفاده می کنند و در روستاها ، برای برداشتن آوار از سر مردم

مصاحبه هم کردند که قرار است وام بدهند و دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع باشد..همان وامی که به دلیل نبودن ضامن برای پدر برای دادن نصف آن نیز ، هرگز موافقت نکردند 

کاش قبل از آمدن تو ، وام را داده بودند تا پدر خانه بهتری برایمان بسازد

تا پدر مجبور نباشد هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند

وای " باوگم "   ، چقدر سنگین کرده بودی ، این آوار را

نمی دانم زلزله شاید برای دادن وام پدر ، به پادرمیانی تو احتیاج داشتند

می دانی زلزله

با آمدن تو ، روستای ما را شناختند

می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ، درست

ولی مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ، ثواب ندارد؟

راستی چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان به ۷/۳  ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟

می دانی زلزله به چه فکر می کنم

به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، درمانگاه بعدی و دستورات بعدی

و به زنده های لودر و همدلی  ندیده..به پدرهای روستاهای دیگر که با تنگدستی ، آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه بر سقف خراب خود می چینند تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند

دلم برای لیلا و حمید و مریم های روستاهای بعدی می سوزد

می دانی زلزله ما که رفتیم ولی خدا کند روزی بنویسند :

" ز" مثل " زندگی"


+سآرآ میشه یه خبر از خودت بدی؟؟ سالمی؟؟  یه کامنت ترسناک گذاشتی و رفتی :/

چیزی نشده!

میگفت بعضی ادمها هستن که هر بلایی سرشون بیاد , با هر کسی برخورد کنن و هرچند سال هم بگذره باز هم ماهیت درونشون همون میمونه , اتفاقات زمانه تغییرشون نمیده
تو هم همینطوری بمون 

اتفاق خاصی نیفتاده فقط دارم خودمو مرور میکنم میبینم هنوز همون ادم سابقم , فقط تجربه هام بیشتر شده , خام بودنم کم شده 
دارم میپزم :-D

تاکید میکنم!

هییییییچییییی تو زندگی مهمتر از آرامش نیست! 
یه آرامش و اطمینان درونی تثبیت شده که هیچ طوفانی از بیرون نمیتونه بهم بزنه اونو
بگردید پیداش کنید , حتی اگه مدیون کسی بشید باز هم ارزششو داره! 
دلتون آروم آروم
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan