!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

روز آخر

پس فردا شب توی راه خونه ام
این در حالیه که اندک وسایلم رو از دیروز آماده کردم و توی کوله ی پایین تختم گذاشتم
و آخرین امتحانم شنبه ست ، سه جلد کتاب واقعا؟ :| خلاصه شده توی بیست صفحه ! زیبا نیست؟ :/
خوابم میاد.خسته ام.دلتنگم.دلتنگ شمال و جنوب! روی یک خط در حال رفت و آمدم
دوتا از هم اتاقی هام هم که خوابگاه هستن ، از ساعت نه شب خوابیدن!
#اندکی_صبر :|

Home

نمیدونی چقدر دلم میخواد برم خونمون

زندگی من سادگی عجیبی دارد.

آهنگ Angel by the wings رو دارم گوش میدم و میدونی این موزیک واسم یادآور چه زمانیه؟! سال کنکورم.آبان ماه. می رفتم توی حیاط قدم می زدم و این رو گوش می دادم و میگفتم یعنی میشه سال دیگه این موقع به چیزی که میخوام رسیده باشم؟! قول میدم دیگه فقط با آرامش درس بخونم.قول میدم وقتی موقعیت و جایگاهم توی زندگی رو پیدا کردم دیگه عجله نکنم.با اطمینان و آرامش پیش برم.
و توجیهم برای نگرانی های بی حد و اندازه اون زمانم این بود که الان بین زمین و آسمونم و هر لحظه غفلتم من رو از چیزی که می تونم باشم دور میکنه
و الآن؟ به چندتا از آرزوهام با هم رسیدم و خداروشکر.
اما انگار قولی که به خودم دادم رو گاهی فراموش می کنم.
الآن به خاطر آوردم.و میخوام دوباره بهش عمل کنم :)
سال قبل این موقع حتی تصورش هم نمیکردم یک سال بعد توی همچین موقعیتی باشم.همچین آدمی باشم.و اتفاقات جالب و هیجان انگیزی که واسم افتاد رخ بدن.همشون مثل یه داستانن به قول الف
خدای من .... هیچ تصوری از این شرایط نداشتم.میدونی یعنی چی؟! یعنی یه چیزی فراتر از رویا
شاید از بیرون یکی ببینه ساده باشه.اما سادگیش برای خودم و اونایی که در جریان زندگیم هستن به شدت عجیبه.
یه عجیبِ دوست داشتنی.
یه عجیبِ رنگی
یه سادگی که قراره ازش افسانه بسازیم.
یه سادگی که داره میشه کتاب داستانِ دوست داشتنیِ آینده.
یه زندگی که تقویمِ خاصِ خودش رو داره.
بخش عظیمی از این زیبایی ها رو مدیون میمِ عزیزم هستم و ازش ممنونم و قدرش رو میدونم.
خدایا مرسی...

می ترسم

از دوتا از امتحان هام :/ 
یکیشون با یه امتحان دیگه ست و وقتش به شدت کمه. نگرانم که کاش نمره خوبی بگیرم ازش.من این درس رو دوست دارم.اگه بخونم هم میفهمم و خیلی خوبه.اما حجم زیاد و وقت کم :/ 
اون یکی هم از پایه کلا باهاش مشکل دارم.نگرانم و میگم کاش پاس شم  :))) جدا چی میشه اگه پاس شم؟! 
شاید زیادی دارم اغراق می کنم اما واقعا وضعیتش در همین حده
استرس داره میاد سراغم :/ اما بیا کنترلش کنیم
نفس عمیق ... :D
دارم می خونم اما ترس ولم نمیکنه 
بیاید امیدوار باشیم همشون به خیر بگذرن :))
و ما با خوشحالی بریم واسه حداقل یک هفته زندگی هیجان انگیزتر ...

جهت ثبت پایان ترم اول!

روا نبود که به عنوان یک ترم اولی یک درس رو با دو تا استاد و حتی دو تا امتحان رو توی یک روز تجربه کنیم ولی خب آموزش دانشکده ی ما ظاهرا همینطوری بی رحمه :)))
با این حال تجربه ی اولی رو گذروندم ، اونم با موفقیت و رضایت
اما تجربه دومی احتمالا سخت تر از قبلیه
میم میگه با تمام بی تجربگی ها و کم کاری هات باز هم ترم خیلی خوبی رو داشتی و داری نتایجش رو هم می بینی و منم میگم بهتر از اینها هم میتونم باشم ترم های بعد.
با این حال خوبه... چهار تا از امتحانها گذشتن و چهارتای دیگه مونده
الان هم سالن مطالعه کتابخونه ام.خسته شدم گفتم بیام یه پستی جهت خالی نبودن عریضه بنویسم و برم :)
باید بلیط بخرم واسه یازده روز دیگه ، پنج عصر ، به سمت خونه *.*

چشم بد دور ... :)

خدای من ...
دارم فکر می کنم چه کار خوبی کردم که مستحق این همه پاداشم
دارم فکر می کنم خوابم یا بیدار
این واقعیت چرا این همه رویاییه
فقط بهم بگو چیکار کنم که سپاسگزار باشم؟چیکار کنم قدر پاداشم رو بدونم ... من تا ابد وفادار می مونم.

همچنان رویاها رو میشه توی بیداری دید

امروز خوشحال ترین آدم دنیام :)
یه آرامشیه که میره توی ذره ذره وجودت جا خوش میکنه 
نه خنده بیانش میکنه نه اشک ذوق!
توی متروام و خوراکی ها رو میدم به بچه های کار و با ذوق نگام میکنن.
فقط یکیشون ترسید انگار! ازم نگرفت
و فقط چند ایستگاه دیگه مونده تا شادی بی پایان :) *.*

فردا خواهد آمد

""قطعا تا وقتی پرچم های ما بالاست تنها نیستیم
مردم هم باید قیام کنند
با من بنوشید به افتخار روزهای گذشته
به سلامتی زندگی گذشته
به حرمت دوستی ها
هرگز نگویید مرگ بر کسی
نگذارید شراب دوستی هرگز خشک شود
به سلامتی شما
و به سلامتی من""

""و به یاد داشته باش حقیقتی که گفته می شود
عشق ورزیدن به یک فرد مانند دیدن چهره خود است
خداست
صدای اواز مردم را می شنوی؟
که در میان تاریکی شب گم شده
این ترانه ی مردمی است که به سمت روشنایی قدم برمیدارند
برای بینوایان روی زمین شعله ای است که هرگز خاموش نمی شود
حتی تاریک ترین شب ها هم به پایان می رسند و خورشید بار دیگر طلوع می کند
ما باز هم با ازادی در بوستان الهی زندگی خواهیم کرد
از جنگ می گذریم و شمشیر ها را کنار می گذاریم
زنجیرها گسیخته خواهند شد و همه ی انسان ها پاداش خود را خواهند گرفت
به نهضت ما خواهید پیوست؟چه کسی قوی خواهد بود و در کنار من خواهد ایستاد؟
جایی در ان سوی سنگرها دنیایی هست که بخواهید ببینید؟
صدای اواز مردم را می شنوی؟
بگو که صدای طبل ها را از دور می شنوی
این اینده ای است که به ارمغان می اوریم وقتی فردا بیاید
فردا خواهد امد""

+فیلم موزیکال بینوایان رو دیدم.خب قطعا یه جاهاییش با کتاب مغایرت داشت و خیلی از جزییات حذف شده بود اما باز هم خوب بود
و این دوتا بخش فیلم که به نظرم از بهترین ها بودن ...

در جهان همه چیز نیکوست ، تو نیکوتر

امتحانم خیلی خوب که نه ، خوب بود
18.5 گرفتم :/ :))) اگه آزمایشها و کوییزهای در طول ترم رو هم بخواد یه نگاهی بندازه احتمالا نمره بیشتری بهم میده
دلم واسه 20 تنگ شده :| 
خب دیگه اینم سومین امتحان و پایان آزمایشگاه ها.
تا دوشنبه همچنان باید بریم کلاس
دوشنبه بعدیش هم پایان ترم ها دوباره شروع میشن.
یعنی فقط یک هفت فرجه.که اونم اول و اخرش زده میشه

دارم صبحانه میخورم و کتاب شفای زندگی از لوییز هی رو همچنان گوش میدم و لذت می برم
و به تنها چیزی که فعلا میخوام فکر کنم سه شنبه ست.
دوباره دیدن بهترین دوست زندگیم بعد از یک ماه
انقدر خوبه ، انقدر مثبته که وقتی کنارش هستی تمام حس های خوب جهان توی وجودت جمع میشه.میخوام برم پیشش و منم این انرژی رو ازش دریافت کنم و ذخیره کنم برای یک ماه آینده ام.میخوام برم بهش بگم چقدر دلم براش تنگ شده...

+ (در جهان همه چیز نیکوست) جمله ای از همون کتاب شفای زندگیه.بقیه اش رو خودم نوشتم :))

شفای زندگی

چیزی به نام هوای خوب و بد وجود ندارد
هوا فقط وجود دارد
و این گرایش شخصی ماست که هوا را خوب یا بد می سازد!

فرصت اتلاف وقت نداریم.بیایید به کارهای خود ادامه دهیم.

حقیقت هستی من این است که عالی و کامل و تمام عیار آفریده شده ام.
در زمان درست در مکان درست هستم و کار درست را انجام می دهم.
در جهانم همه چیز نیکوست.
(از کتاب شفای زندگی)

یهو میون شلوغی ها تصمیم گرفتم یکم هم حالم رو با کتاب بهبود ببخشم.
۱ ۲
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan