!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

دلم پر میکشه برای تجربه ی این حس در آینده

بچه ها!
میخوام بگم خبری از فرودگاه و هواپیما و ساحل نبود اما من اون روز رژ کمرنگم رو زدم و آروم از اتاق خارج شدم ، سوار مترو شدم و تنهایی یک مسیر جدید رو برای اولین بار طی کردم و خودم رو رسوندم به مقصد! و اتفاقا اون نامه به نوعی وجود داشت و پایان داستان همون روز هم برام باز بود.
اما الان؟! اواسط داستانم و قصد دارم به زودی بنویسم ادامه اش رو
نکته؟! اره! این داستان واقعی زندگی من بود و هست!
دلم پررررر میکشه برای تجربه این حس در آینده ! نمیخوام برگردم عقب چون راه طولانی و قشنگی رو اومدم و یک عالمه تجربه کسب کردم و میتونم صدبرابر بهترش رو در آینده دوباره و دوباره تجربه کنم و آخ!! دلم پر میکشه!!

اگه نمیدونید داستان چیه این پست رو بخونید :) و لطفا اگر میخونید هم آهنگش رو گوش بدین حین خوندن و هم برام بنویسید! 

یک جامه بدر به نیک نامی!

یک جامه بدر به نیک نامی
باقی دگر خود دانی
این بیت حکایت همه ی آدمهای این روزها و حکایت چیدمان ذهنی خیلیامونه
همه ی آدمها اول رابطه روی خوب خودشو نشون میدن بهت.توی هر نقشی که باشن ؛ معشوق ، همسر ، دوست ، همسایه ، هم کلاسی ، فامیل ...
وقتی در شروع داستانیم مهربونیم ، هم دلیم، یار و یاوریم ، دوستیم.یاد نگرفتیم خودمون باشیم.یاد نگرفتیم جسور باشیم تا نه ضربه بخوریم نه ضربه بزنیم
یه سری آدمها هستن که ترسناک ترن. اینا بهت محبت میکنن ، باهات دوستن ، بین این خوبی ها و محبتها و دوستی ها یواش یواش اهداف خودشون رو هم پیش میبرن.حرفهای دلشونو میزنن بهت.تیکه هاشونو میپرونن و خللصه اون "بدی" رو ازشون میبینی
حالا تو میمونی و محبتهایی که ازش دیدی به اضافه بدی هایی که مثل خوره واسه روح و روانتن.
من از این آدمها زیاد دیدم و شنیدم.دور و نزدیک...
شاید تو بگی خب تحملش کن! کفه ی خوبی ترازوش سنگین تره.اما من یه نصیحت بهت بکنم ! قبل از اینکه خیلی دیر بشه حذف کن این آدمهای سمی زندگیت رو
حتما داستان اون قورباغه ای که میذارنش توی یه ظرف اب و کم کم حرارت رو زیاد میکنن بدون اینکه متوجه بشه و تهش خود قورباغه فلج میشه رو شنیدی!
تو بدون اون خوبی و محبت نمی میری.هیچ اتفاقی برات نمیفته...اما با اون بدی های یواشکی و دورویی ها حتما یه روز اسیب جبران ناپذیری میخوری
نترس از از دست دادن ادمهای سمی.نترس از کوچک شدن دایره ارتباطاتت
اما بی نهایت بترس از سیاه شدن ذهنت.از هرز شدن افکار منفیت.از اینکه نتونی به کسی اعتماد کنی بترس...زندگی که توش اعتماد نباشه و پر باشه از شک و تردید و ترس هیچ وقت برات آرامشی نخواهد داشت.پس بگذر از خیر و شرشون و خودت رو رها کن
من به شخصه فدای آدمهای صادق میکنم خودم رو!! سر و دست میشکنم که با کسی که صداقت و جسارت داره دوست باشم...شاید یه جاهایی صداقتش اذیتت کنه اما مطمئنی که هیچوقت آسیب جدی ازش نمیخوری.هرچی هست خودشه
اگر تو زندگیتون آدمی رو پیدا کردین که صداقت داشت ، خودش بود ، روراست بود ، یک رو داشت ، هییییچوقت از دستش ندید :) اون نعمت زندگیتونه
مهم ترین و با ارزش ترین اصل انسانی زندگی صداقته.اگه نبود ، نمونید و وقتتون رو تلف نکنید.
و مهمترین نکته؟ اول از همه خودتون باید صداقت داشته باشید که از بقیه هم انتظارش رو داشته باشید.
همین:)
من خوبم! اتفاقی هم نیفتاده.پیرو پست قبلی چندتا کامنت ناشناس خصوصی داشتم که ترجیح دادم جوابشون رو اینجا هم بنویسم و ثبت شه.

یکم ناشناس حرف بزنیم؟!

بریم یکم ناشناس با هم حرف بزنیم؟! درد دلی ، انتقادی پیشنهادی ، حرف دلی ، سوالی ، هرچیزی ...

یکم رنگ و بوتون توی فضای وبلاگ بپیچه :)

آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan