!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

شاید فیلمهای آخر این روزها!

The best of me
راجع به عاشق و معشوقی که طی مرگ دوست مشترکشون بعد از بیست سال همدیگه رو میبینن.که خیلی فیلم قشنگی بود

۱.فکر میکنم دنیا عدالت رو خیلی سریع انجام میده
۲.درد ریشه ی خیلی عمیقی داره
۳.هیچ چیزی جز خودت تو رو به ارامش نمی رسونه
۴.تو زنده ای که زندگی کنی , باید مبارزه کنی و به مبارزه ادامه بدی
۵.با زندگیت کنار بیا , اونوقت نعمت ها میان سمتت

Maleficent  
فیلم ساخته شده بر اساس کتاب و انیمیشن زیبای خفته
که خب خیلی تغییرات داشت. مثلا اون بوسه ی نجات دهنده مادر فرزندی بود! یا اون جادوگره اصلا جادوگر نبود , یه پری مهربون بود!

The kissing booth
دختر و پسری از بچگی مثل خواهر و برادر باهمدیگه بزرگ شدن , تا اینکه مادر دختره می میره و برادر بزرگتر پسره حامی اصلی دختره توی دبیرستانش میشه
اما خب یه سری قوانین بینشون باعث بروز مشکلات میشه
از نکات مثبتی که توی فیلم میشد یادگرفت اهمیت دوستی و وفاداری بود
که چقدر هوای همدیگه رو دارن و دوستی ها چقدر میتونن ارزشمند باشن

شباهنگام

امروز (در واقع تاریخش میشه دیروز) که مامان درد خاص و آنچنانی مثل روزهای قبل نداشت , ناخودآگاه ذهنم آروم شد , فکرم آزاد شد و تاثیر این آرامش رو الان , نیمه شب توی تاریکی و سکوت دارم حس میکنم
قطعا خوشبختی هیچ چیزی جز آرامش نیست...
و من تمام تلاشم اینه هرجا این آرامشم خواست بهم بریزه اوضاع رو درست کنم , اون وقت یه نفس عمیق می کشم و لذت زندگیم رو تا قبل از این که دیر شه میبرم...
روزهای اخیر انقدر طوفانی گذشتن که الان دلم نمیخواد شب به انتهاش برسه.حتی دلم نمیخواد بخوابم که این حسم بپره!
کاش همیشه دلامون آروم باشه. :)

13reasons why+ november criminal

فصل اول 13reasons why رو پارسال دیدم , چند روز قبل هم فصل دومش رو تموم کردم.دو فصل که هر کدوم ۱۳ قسمته
سیزده دلیل واسه دلیل خودکشی هانابیکر دانش اموز دبیرستان لیبرتی!

1.باید از خودت مراقبت کنی , هر طوری که شده
2.حقیقت میتونه آزادت کنه اگه بهش اجازه بدی
3.وقتی خونه اتیش گرفت میشینی با اتیش بحث میکنی یا از خونه میری بیرون؟
4.موفقیت و برتری خودش یه نوع تله ست
5.ما با پایین انداختن سرمون و پنهان شدن به خودمون هیچ لطفی نمی کنیم باید یه راهی پیدا کنی که سرت رو بالا بگیری
باید یه راهی رو پیدا کنی تا به این دنیا تعلق داشته باشی , باید یه راهی پیدا کنی تا قوی باشی
6.همیشه یه روی دیگه در هر داستانی هست
7.هیچ چیز با اررشی بدون زحمت به دست نمیاد
8.سکوت هیچوقت یه راه حل نیست
9.ما نمی تونیم گذشته رو تغییر بدیم ولی میتونیم بهتر بشیم
10.شاید عشق راهیه که باهاش بتونی کلمه بی پایان رو درک کنی
11.تو همیشه میتونی اینده رو تغییر بدی
12.تو باید قانون رو کنترل کنی اگه میخوای به بالاها برسی
13.موفقیت اعتماد به نفس میاره
14.میتونم اجازه بدم بری و هنوز دوستت داشته باشم
15.همیشه امیدی هست
16.دوستی میتونه چیز خیلی قدرتمندی باشه
17.همیشه یه دفعه ی دیگه هم وجود داره
18.دوستی یعنی فداکاری
19.نمیتونم اعمال بقیه رو کنترل کنم اما اعمال خودمو میتونم
20.میتونیم بهتر باشیم , میتونیم بهتر عمل کنیم

اون یکی فیلم november criminal هم امروز دیدم.راجع به پسری دبیزستانی که در جست و جوی قاتل دوستشه.فیلم چیز خاصی برای گفتن نداشت

راستی هفته دیگه همچین روزی دیگه خونه نیستم

طی یه فکر شاید احمقانه شاید هم منطقی , رفتم و موهامو کوتاه کردم
قبل از رفتن , موهامو اندازه گرفتم بلندترین قسمتش ۷۲ سانت بود
و الان بلندترین قسمت موهام جلوشه که تا روی ابروهامه!
پسرونه ی خالص!

این روزها یا بیمارستان و مطب دکترم واسه مادرجان , یا در حال تکمیل خریدهای خوابگاه و دانشگاه.
که خب واسم حوصله سر بره , هیچ علاقه ای به خرید ندارم
فضای بیمارستان و مطب هم که پر از غم و رنجه.انقدر هزینه ها زیاده که آدم نمیدونه چی بگه دیگه!
تمام وجودم پر از نگرانی واسه مادر و پدرمه و حالم آنچنان خوش نیست.همه ی این اتفاقات مزید بر علتی که نبود شدن و باعث شدن ترک کردنشون واسم احتمالا خیلی سخت شه
کارهای خودم هم بماند

ثبت نام غیرحضوریمو هم نخواستم توی خونه انجام بدم و رفتم کافی نت.بعد از دوبار رفتن , حالا که اومدم خونه یه سری اطلاعات جزیی مثل درآمد پدر , معدل پیش دانشگاهیم با ۱/۵نمره کمتر , محل سکونت اون چندنفری که شماره هاشونو میگیرن رو واسم اشتباه زده.تهش هم سه تا کسری مدارک زده که نوشته حضورا تکمیل کنید :-\ 
پنجاه تومن ناقابل ازم گرفت واسه اطلاعات غلط وارد کردن.
اونجا انقدر خسته بودم که فقط صفحه اولش رو چک کردم :-\
نمیدونم میشه ویرایشش کرد یا نه , اصلا اهمیتی داره؟! شما میدونید؟

She is the man

فیلم she is the man ساخت 2006
این فیلم رو به چند دسته افراد حتما پیشنهاد میدم
عشق فوتبالها!
اونایی که اهل مبارزه برای رسیدن به رویاهاشونن
اونایی که طرفدار حقوق زنهان!
و اونایی که عاشق فضای دبیرستان و نوجوونهان
خب میتونم بگم لحظات قشنگ و خنده دار و مهیجی با این فیلم خواهید داشت
ماجرای دختری که عاشق فوتباله اما تیم فوتبال مدرسه شون منحل میشه و برای اثبات خودش که چون من یه دخترم دلیل نمیشه نتونم خوب فوتبال بازی کنم , با گریم پسرونه و به جای برادر دو قلوش میره و توی تیم پسرها بازی میکنه
و این بین کلی ماجرا با خانواده اش , دوستاش و هم اتاقی هاش داره

1. اگه بخوای رویاهاتو دنبال کنی , باید بعضی وقت ها قوانین رو نقض کنی
2. از عظمت نترسید
بعضی ها بزرگ به دنیا میان , بعضی ها عالی انجام میدن و بعضی ها فشار زیادی روشون هست

+امروز بیستمه که دارم این پست رو می نویسم , میزنم انتشار در اینده واسه روزهایی که نیستم

رفیق همیشگیم

سه سال قبل , 26 شهریور 94 , یه متن تولد با حروف اسمت نوشتم
خیلی فکر کرده بودم تا این ایده رو پیدا کنم!تو گفتی زیباترین تبریک تولدت بوده تا الان 
یه جا واست نوشتم ""میم؛یعنی مهربانی،محبت وجود زیبایت"
وچقدر تو این مهربونیتو به رخم کشیدی توی این همه سال
یه جا نوشتم بخشنده ای و چقدر تو تمام این سالها وقتت , حضورت , حمایتت , تعلیماتت و مهرت رو به من بخشیدی
چقدر سخاوتمندانه بچگیهامو تحمل کردی.
و حالا با مامانم تماس میگیری و میگی لیمو بزرگ شده نگرانش نباش!رهاش کن بره دنبال زندگیش
من با تو بزرگ شدم میم! خنده هامو , گریه هامو , شادی و غم هامو دیدی.باهام خندیدی , حتی باهام گریه کردی.هرجا خواستم بودی
و توی تمام این سال ها , یه تصویر خیلی قشنگ از خودت توی ذهنم جا گذاشتی.
امروز تولدته! لحظه ی عوض شدن تاریخ ۲۵ به ۲۶ وقتی تو داشتی من رو نگاه میکردی و حرف میزدی , من داشتم واست آرزو میکردم
داشتم تمام حس های خوب دنیا رو جمع می کردم توی وجودم تا بفرستم سمت تو
آرزوی امسالم واست آرزوته! و میدونم و میدونی آرزوت توی یک کلمه ی فوق العاده خلاصه میشه. هر جا باشی اگه بخوای میتونی این میوه ی آرزوت رو بچینی اما بعد از به دست آوردن اون بهت میگم Dream your dreams and Dont ever let them go
سلامتی و سعادت قرین لحظه هات ...
تولدت مبارک

شب تولدش :(

ساعت یک شبه و تازه از بیمارستان برگشتیم
دکتر گفت مشکوک به سکته ی قلبیه ولی بعد از انجام ازمایشها گفت نه مشکلی نیست خداروشکر
اما باید یک سری چکاپ ها انجام بشه واسش
قرار نبود شب تولد و سالگرد ازدواجت تو بیمارستان بگذره اما خوشحالم که الان خونه ای مادر عزیزم...
آرزوم واست سلامتی و ارامشه فقط,همین..

زمانی که منتظر جواب آزمایش بودیم یه آقایی جلومون احیا شد اما نموند و مرد و جیغ و داد همراهاش بود که سوهان روحم بود
چقدر محیط تلخ و دردناکه آخه اون لحظه

The notebook

فیلم دفترچه یادداشت ساخت 2004
بازیگر نقش اول مردش , همون نقش اول لالالند بود
راجع به دختر و پسری که از نظر فرهنگی و اقتصادی با هم خیلی متفاوتن اما میخوان با هم ازدواج کنن و این بین مشکلاتی سر راهشون قرار میگیره و از هم جدا میشن اما ...
در واقع داستان با این شروع میشه که پیرزنی مبتلا به زوال عقل داره داستانی رو که توسط پیرمردی خونده میشه گوش میده ...!
بسیار از حس فیلم لذذذذت بردم

۱. تو باید یاد بگیری چطور اعتماد کنی
۲. نووا واسه اینکه الی رو متقاعد کنه که نره بهش میگه فقط زندگی خودت با من رو تصور کن! سی سال بعد.چهل سال بعد , فکر میکنی چجوریه؟!
۳. من یه بار تو رو از دست دادم , فکر میکنم بتونم یه بار دیگه این کار رو بکنم
۴. نووا به الی میگه این فکرها رو در مورد خواسته های دیگران تموم کن.تمومش کن! در مورد چیزی که من میخوام , چیزی که اون میخواد , چیزی که پدر و مادرت میخوان. خودت چی میخوای؟خودت چی میخوای؟
۵. ما بزرگ شدن در عشق رو از همدیگه یاد گرفتیم
۶. بهترین عشق اون عشقیه که روح رو بیدار کنه و ما رو بهم نزدیکتر کنه , که اتشی در قلبهامون بکاره و ارامش ذهنامون رو ارامش بده

چی و کجا؟!

پزشکی رو دوست داشتم
معلمام میخواستن من پزشک شم
دوست و اشنا هم بدشون نمیومد طبیعتا :))
اما خانواده ام هیچوقت خودشون دوست نداشتن.صرفا چون من اینو دلم میخواست و خب توی این بازار خیلی هم قابل قبول عوامه حمایتم کردن
در واقع اونا میخواستن دخترشون معلم شه
من حدس میزدم خواننده های همیشگی و قدیمی وبم متوجه شن که الان چی و کجا قبول شدم!
بارها توی وبم گفته بودم من عشق ژنتیک و تحقیقاتم , توی کامنتها بیشتر. و توی گروه های تلگرامی که گاهی با بچه های وب داشتیم بییشتر!
توی پست اعلام نتایج هم نوشته بودم که با دیدن رتبه ی تجربیم گفتم خدایا تهرانو ازم نگیر! ولی بعد ازش دست کشیدم چون فکر میکردم نمیشه
وقتی نتایج اومد , زمان برد تا خانواده ام رو راضی کنم که من با علاقه ی دومم که حتی ذوقم الان و توی این شرایط حاکم جامعه واسش بیشتر از اولی هم هست میتونم موفق شم.
اما نهایتا مثل همیشه حمایتشون بهم رسید و من رو زیر بال و پرشون گرفتن که برو ما تا تهش هستیم و بهت افتخار میکنیم که انقدر شجاعی برای جنگیدن واسه رویاهات
خب من رفتم رشته ای رو انتخاب کردم که ربطی به درمان نداره اما پایه ی هرچی درمانه هست! برام هم مهم نبود که بقیه چی میگن و چی دوست دارن! چون انگار یه سریا میخوان علاقه خودشونو به تو تحمیل کنن
بگذریم
کامنتهای خصوصی و عمومی زیادی داشتم که چرا نمیگی چی و کجا قبول شدی ! حالا دلیلش هرچی که هست , به قول خودتون صرفا کنجکاویه , فضولیه , نگرانیه , هر چی هست مشکلی نیست.
اول از همه یه تشکر بززززررررگ از تمام کمکهایی که توی دوران کنکوری بودنم بهم کردید , اسم نمیبرم که از قلم بیفتید , و تشکر بعدی بخاطر الطافتون توی پست قبل

چون وبلاگ نویس مجازی ام و دلم میخواد به نوشتنم ادامه بدم واضح نمیگم که توی دنیای واقعی پیدا شم! مایلم دنیای مجازیم همینطوری ناشناس ادامه داشته باشه.
و حالا با عشق 
من دانشجوی یکی از رشته های علوم پایه در یکی از دانشگاه های تهران

به پایان آمد این دفتر , حکایت همچنان باقی ست!

پریشب خیلی خیلی استرس داشتم.
تلاشهام واسه خوابیدن جواب نمی داد و تا خود صبح بیدار بودم و تو ذهنم داستان میساختم
احتمالاتی که در نظر گرفته بودم اینطوری بود که یا انتخاب سومم قبول میشم و عااالیه و از خوشحالی می میرم رسما! میرم لذت زندگی و درس رو می برم و میام اینجا می نویسم (this is exactly what i want)
یا انتخاب سومم نیست و بعدیاست که خب اونوقت از دیدن نتیجه ام خوشحال میشدم که قبول شدم , اما ذوق زده نه و باید میگشتم دنبال یه دلخوشی دیگه
چون من فقط با سومی حالم خوب بود
حالا شاید بگی پس انتخاب اول و دوم چی؟!
من روز اعلام نتایج قید اون دوتای اولی رو زده بودم.نمیشد آخه!
اولش ترسیدم که نکنه قبول نشم اما یه مدت که گذشت خودم رو قانع کردم که لیمو! واسه اولی و دومی پات رو از گلیمت درازتر کردی جانم! بیخیال! واسه همین حتی احتمالش رو هم ندادم و سعی کردم منطقی فکر کنم.

و باید بگم با دیدن نتیجه ام شوکه شدم چون هیچ پیش زمینه ی فکری واسش نداشتم. اخه یکی از همون دوتا شد! :)
هم می خندیدم هم گریه می کردم و این یکی از زیباترین لحظات زندگیم بود.یکی از اون تناقض های قشنگی که هیچ وقت این مدلش رو تجربه نکرده بودم.
و این قبولی غیرمنتظره ام حالا نشونه و محرکیه واسه پله ی بعدی و آماده ام که با تمام وجود واسش تلاش کنم
الان بی نهایت خوشحالم.
هیجان زده ام.
کنجکاوم واسه اتفاقات پیش رو.
نه دانش آموز دوازده سال گذشته ام , نه پشت کنکوری پارسال و نه معلم تابستون!
قراره برم دانشجو شم.
قراره برم کیلومترها دورتر از خونه.
هم می ترسم هم بی صبرانه منتظرشم.
۱ ۲ ۳
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan