- پنجشنبه ۲۳ اسفند ۹۷
ساعتهای آخریه که خوابگاهم.
وسایلم رو جمع کردم و آماده ی رفتنم.
خیلی نگران بودم که دوباره دارم با یک عالمه وسیله این مسیر رو تنهایی طی میکنم
اما رفتم سلف و دوتا عموی دوست داشتنی و مهربون رو دیدم.باهاشون احوالپرسی کردم و سال نو رو پیشاپیش بهشون تبریک گفتم و در عوض اونها هم یک عالمه حس خوب بهم دادن.و بعد هم عمو جیم بوفه ی دانشگاه.
برام عجیب بود که داشت از مرگ صحبت میکرد.گفتم دور از جون شما و گفت چرا؟مگه پیر و جوون میشناسه؟میبینی آدمها الان خوشحالن که عیده؟واسه من هرروز عیده.شبها که میخوام بخوابم مطمئنم که فردا برام روز بهتریه
برگشتم خوابگاه.تنها بودم.بچه ها هر کدوم یه جایین.دو نفر رفتن، یکیشون کلاسه و یکی هم که معمولا نیستش
سرم درد میکرد میخواستم بخوابم اما تلاشم نتیجه نداد
اومدم روی پشت بام خوابگاه.دارم فکر میکنم چقدر اینجا دوست داشتنی تره وقتی نکات منفیش رو نمیبینی.وقتی تمرکزت روی نکات دوست داشتنیش باشه.وقتی انرژیت رو منحصر به خودت حفظ کنی
کاش میشد با آدمهای منفی تبادل انرژی نداشت
از این بالا دارم خوابگاهی های چمدون به دست رو میبینم.بعضیهاشون خیلی وسایلشون زیاده.باهاشون همزاد پنداری میکنم!!
من اشتباه کردم که ترمینال نزدیک دانشگاه بلیط نگرفتم.اخه قرار بود امروز هم بریم کلاس ولی دیروز تصمیم گرفتیم نریم. این ترمینال نزدیکه تایم حرکتش با من هماهنگ نبود.منم میخواستم پرواز کنم به سمت خونه!واسه همین دوساعت دیرترش رو یه ترمینال دیگه بلیط گرفتم.
الان خوبم.یه حس عجیب و باحال دارم
ترکیب نگرانی و شادی و دلتنگی
منم مثل عمو جیم مطمئنم که فردا برام روز بهتریه.
24 ساعت دیگه فندقم رو بغل کردم و دارم باهاش بازی میکنم و صدای اعضای خانواده ام بهم آرامش میده...
و امان از دوری تو میم... کاش میشد تو هم با من بیای بریم.همتونو توی یک قاب داشته باشم ...
چیکار کنیم؟ زندگیه دیگه
- سه شنبه ۲۱ اسفند ۹۷
- دوشنبه ۲۰ اسفند ۹۷
_ فقط یک گناه وجود دارد، فقط یکی. آن هم دزدی است. هر گناه دیگری صورتِ دیگرِ دزدی است.
وقتی مردی را بکشی، زندگی را از او دزدیده ای. حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای، همینطور حق بچه هایش را به داشتن پدر. وقتی دروغ بگویی، حق طرف را برای دانستن راست دزدیده ای. وقتی کسی را فریب بدهی، حق انصاف و عدالت را دزدیده ای.
چیزی زشت تر از دزدی نیست. مردی که چیزی را بگیرد که حقش نیست، چه زندگی باشد و چه یک قرص نان...
_ آخر چطور من در برابرش کتاب گشوده ای بودم، حال آنکه خیلی وقت ها اصلا نمی دانستم توی کله اش چه می گذرد
این موضوع کمی لج آدم را در می آورد، اما یک جور آرامش هم می بخشد که کسی در کنارت باشد و همیشه بداند چه می خواهی
_ من که بین بابا و ملاهای مدرسه گیر کرده بودم، رابطه ام با خدا معلوم نبود
_ همیشه داشتن و از دست دادن آزار دهنده تر از نداشتن از اول است.
- شنبه ۱۸ اسفند ۹۷
- جمعه ۱۷ اسفند ۹۷
- دوشنبه ۱۳ اسفند ۹۷
- شنبه ۱۱ اسفند ۹۷
- جمعه ۳ اسفند ۹۷
- پنجشنبه ۲ اسفند ۹۷
-
بهمن ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۶ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱۰ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۲۲ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۲۱ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲۶ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۴۱ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۲۶ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲۰ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۲ )