!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

ظرفمونو پر میکنن !! :))

به وقت روزی که دلم میخواست هم اتاقیم رو بکشم!! 
خواب بود و با خشم و انزجار نگاش میکردم
چرا؟!
چون دو شب متوالیه که با رفت و آمدهای نیمه شبش و سروصداهایی که ایجاد میکنه نمیذاره بخوابیم.
شب اول میم بهش تذکر داد
امروز صبح من کارم از تذکر گذشته بود و میخواستم واقعا سر به تنش نباشه!
دست خودم هم نبود اصلا.
این میزان خشم در من کاااملا بی سابقه بود
فقط شانس اورد که خواب بود!
امیدوارم یه موقعیت پیش بیاد و منطقی باهاش صحبت کنم که درک کنه زندگی جمعی یک سری محدودیتهایی داره
اگه هم پیش نیومد و دوباره تکرار شد دیگه مجبورم باهاش برخورد کنم.
چون امروز این همه خشم فقط درونی بود و در حد یک جمله ی خیلی خیلی کوتاه نمود بیرونی داشت.
و همچنین اتاق بغلی! یعنی چی هر شب مهمونی و بزن و برقص و مردم آزاری تا نیمه های شب؟
حالا این که خوبه.یهو صبح زووود یا ظهر یا اخر شب از اتاق اونی که توی اشپزخونه ست رو با فریاااد صدا میکنن مثلا! اینا چه موجوداتی ان :/
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan