!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

یک دوم × لیمو

طبیعیه طی یک هفته تمام لباسهام برام گشاد شدن؟!
شبی که تهران زلزله اومد خیلی نگران نبود میم بودم , حالت شوک داشت تا ۲۴ساعت بعدش
چند روز قبل و بعدش هم حوصله غذا خوردن نداشتم :-D 
نتیجه اش این شد که هیچی ازم نمونده شدم شبیه مترسک :-)))
حالا چی بپوشم ؟!


مادرمونو دید خانوادگی پسندید :-\

میگم اخه مامان ضایع ست متاهلی که , چطور ازت خواستگاری کرد؟!
میگه نمیدونم چسبیده بود به من هرچی خودمو میکشیدم کنار ازم جدا هم نمیشد , بعد که گفتم من متاهلم بچه دارم حتی , میگه خب دختر نداری؟ اونم حتما شبیه خودته دیگه
گفتم دخترم هم متاهله که ولم کنه :-D گفته خواهر چی اونم نداری؟! 
خانم جمعه پور اگه اینجا رو میخونی من دخترشم :-)) مجرد هم هستم به همین برکت , کلاه گذاشته سرت :-)))

+من موندم ملت با کلی تحقیق و شناخت و ... ازدواج میکنن تهش خراب میشه , بعد اینا چطور تو خیابون,پارک,مترو و... خواستگاری میکنن؟! همینا خوشبخت ترن ظاهرا

یک جنس در نوسان!

از ادمهای دم دمی مزاج خوشم نمیاد , نمیشه باهاشون کنار اومد 
متاسفانه امروز خودم همین مدلی ام :-\ واسه همین نه با کسی حرف میزنم نه به کسی نزدیک میشم . البته هرروز همینه ها ! ولی خب گه گاهی حال یکیو سر راه میپرسیدم.امروز شبیه ادم فضاییهام که نه زبون کسی رو میفهن نه کسی خودشونو میفهمه!
اصلا هم مهم نیست چون میدونم گذراست , فقط اینجاش مهمه که برای حفظ تمرکزم باید تا این درس تموم میشه برم سراغ اون یکی که ذهنم درگیر نشه و نتیجه اش میشه نیاز به منبع انرژی بیشتر ;-) [به ماگ شیر گندم روبرویش نگریسته لبخند میزند]
یه تابلو خطر "نزدیک نشوید احتمال سکوت ممتد" هم نیاز دارم!

+الان هم دارم فکر میکنم نکنه این حال فتوشاپه؟! :-)) اگه جدی بود که اینقدر حوصله تشریح نداشتم , نه؟! 
ولی کلا من خوبم شما هم خوب باشید خوبه ;-)

جالب نیست؟!

دنیا همونقدر که بزرگه میتونه کوچیک باشه!

شیمی با طعم غبطه :-D

سوگند به لحظه ای که تو میخوای بری پیاده روی هیشکی نمیاد تنها میری . سوگند بعدی به لحظه ای که همه میخوان برن تو نمیری که شیمی بخونی  :-)) والا 

زمستانه:-)

خواننده های قدیمیم میدونن نوشیدنی مورد علاقه من توی تابستون آب هندونه ست :-))
پای تقریبا ثابت زمستونم هم شیرگندمه *_*
اونی هم نیست که نت نوشته , ترکیباتش فقط گندم و عسل و شیره و خلاص :-D
عطرش هم که فوق العاده ست *.*

+شنبه به طرز شیرینی داره عالی پیش میره :-)
+چند شبه از ترس اینکه نکنه زلزله بیاد و بیدار نشم خوابم نمیبره :-\ 


منتظر شنبه

این هفته داره جونمو به لبم میرسونه و خلاص!
حواسم نبود چندشنبه ست اصلا , یهو متوجه شدم فردا جمعه ست *_* 
من از اینایی نیستم که بگم از شنبه! یادمه از چهارشنبه هم شروع کردم به درس خوندن همون اوایل! ولی این هفته چناان خشنه که میخوام زودتر شنبه برسه و راحت شم
(نفس عمیییق!)

رابطه هامون

اینو با خودم تکرار میکنم که...
طوری توی روابطت رفتار کن که اگه یه روزی بنا به هر دلیلی دیگه نبودی , طرف مقابل با یاداوری خاطراتت نه تنها  پشیمون نشه از اینکه تو توی زندگیش بودی , بلکه کلی خاطره قشنگ هم داشته باشه ازت ... و حتی ارزو کنه کاش بیشتر بود :)
حالا این رابطه میتونه هر نوعی که فکر کنی باشه , از مادر و فرزندی گرفته تا دوستی و همسر و همسایه حتی!

+کامنتهای پست قبل رو هم در اولین فرصت جواب میدم :)

عنوان نمیخواد

آدم خودخواهی به نظر میرسم ولی هیچ وقت خودم در اولویت نبودم 
اینم یکی دیگه از ایرادات منه , هنوز اینو یاد نگرفتم چطوری خودمو در اولویت قرار بدم 
بارها تلاش کردم ولی تهش بهم ثابت شده اشتباه میکردم

تنهایی من!

حدود بیست نفر , سی نفر فک و فامیل  الان جمعن خونمون!
سه تا دختر همسن و سال منم هست! یه عده تو پارکینگ سرگرم پختن نذری هستن , یه عده دور هم نشستن گل میگن و گل میشنون , یه عده خوابن حتی!
ولی من هر چی به دور و برم نگاه میکنم چیزی جز تنهایی نمیبینم
یکی هم فازم پیدا نمیشه اینجا 
یا شاید هم من مریضم که از بودن باهاشون لذت نمیبرم
فقط میدونم از صبح تو کلبه ام نبودم و دیگه الان کسی به من نیاز نداره بنابراین اومدم اتاقم و سکوت و آرامش :) 

۱ ۲ ۳ . . . ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ . . . ۱۷ ۱۸ ۱۹
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan