- چهارشنبه ۴ اسفند ۹۵
روی سخنم با خودمه که میتونستم یکم اسفند قشنگتری واسه خودم بسازم و نساختم
چرا اخه امروز این مدلی ام:(( حوصله ندارم.حتی حوصله خودمو
و به این فکر میکنم که چقدر من همیشه برای خودم بدم
اخه چرا اینقد ب خودت ظلم میکنی؟بیا یه ذره هم خودخواه باش
تغییرفاز هم چیز خوبیه گاهی اوقات
میخوام ب خودم فکر کنم.یه بار هم بقیه خودشونو با من وفق بدن.هرفکری هم میخوان بکنن.اصلا برام مهم نیست.
با جنگ برابر به ارامش نخواهی رسید مطمئن باش.قانون طبیعت هم همینه
امروز دلم میخواست من باشم و یه اتاق تاریک و یه موزیک,,,,همین
الان ممکنه.این فرصتو دارم دیگه :)
هرچی بیشتر میخونم و جلو میرم درسها بیشتر انباشه میشن!!! چرا اینطوریه؟!!! انگار هیچی نخوندم :|| حالا هیچی که نه.ولی هنوز خیلیییی راه مونده که باید تا تهش برم.هییییچ راهی هم نداره
باید بتونم .تمام
- دوشنبه ۲ اسفند ۹۵
نشستم دارم پیتزا میخورم نونش خشکه هی صدا میده
حرصم میگیره بی صدا داره غذای مطلوب خودشو میخوره و حواسش نیست
میذارم جلوش میگم پیتزا بخور خوشمزست
یه چیزی میگه که نمیفهمم جکه یا کنایه ست اصلا چیه
میگه بابام پیتزا نخورد که من هی چپ و راست بخورم!!!
خب یعنی چی!؟؟؟
پ.ن.سال ۱۳۹۷:جدا چی نوشتم؟!:)))) اصن با کی بودم؟! :-D
- جمعه ۲۹ بهمن ۹۵
خب همیشه و هروقت یکی میومد میگفت مثلا این از تو خوشش میاد و یا همچین چیزی در وهله اول حس خوبی نداشتم اصلا.یعنی چی ؟احساس میکردم اینکه یکی از من خوشش بیاد یا بخواد چیزی از من بدونه و بره از یکی دیگه مثلا دوستم یا هرشخص دیگه ای بپرسه یعنی بدون اجازه وارد حریم شخصی من شده.داره به من بی احترامی میکنه
و هنوزم برهمین باورم.خیلی برای اون طرف زشته ها!فکر کن بره هی از این و اون امار منو بگیره!خجالت هم نمیکشه
بعد که منصفانه بهش فکر میکنم به بعضیهاشون حق میدم خب من خودم همیشه طوری رفتار میکردم ک طرف شهامت نزدیک شدن ب منو نداشته!ینی نمیدونسته من چ عکس العملی خواهم داشت و نخواسته ریسک کنه
اما اما اینبار یکم حسم متفاوت بود!!! یعنی وقتی فهمیدم منو زیر نظر داشته خیلی وقته و الان هی داره بهم توجه نشون میده اولین حسم پی بردن به گیجی خودم بود!!از خودم کلی خندیدم که همیشه تو حس و حال خودمم و حواسم به اطرافم نیست حتی یک ذره!!!فکر کردم دیدم راست میگه ها همه اینکاراش یه نوع توجه هست خب!!!!و تو بازم نفهمیدی.اما الان حرفای اون مثل تلنگر بود ک ب خودم بیام یه وقت یه کاری نکنم باز اینم فکر کنه من از حسش باخبرم.چون واقعا نیستم و نمیخوام باشم تا حدودی!!! میگم تاحدودی چون اینبار اولین باری بود که من عصبانی نشدم,فکر نکردم داره بی احترامی میکنه!!دروغ چرا یه ذرررررره ی خیلی کوچولو ته دلم شاد شدم و به خودم افتخار کردم طرف ادم حسابیه:))))
و سوالهای اون بابقیه متفاوت بوده.
بعد مثلا دختره فکر میکرد من بچه ام و احساسی,یا مثلا تجربه نداشتم قبلا همچین چیزیو.میگفت نری ضایع بازی دربیاری!!! :)))) و من فقط ازش میخندیدم!میگفت عاشق نشی الکی!!! خخخ
بابا مگه دلتو از سر راه اوردی که هر کی رسید و هرچی گفت دلت بلرزه!! حداقل من اینطوری ام.مثال بارز اینکه میگن بیدی نیست که با این بادها بلرزه
فقط فقط هنوزم کنجکاوم! حق دارم بخوام بدونم منظورش چی بوده,فقط همین...
یعنی اینا راست میگن؟!
ولی هنوووزم میگم خیلی مسخره ست یکی مثلا بخواد حال منو از یکی دیگه بپرسه! میگم تویی که شهامت نداشتی از خودم بپرسی حق هم نداری یک ثانیه بخوای به من فکر کنی.و دلم میخواد این رفتارمو ادامه بدم.کسی نباید این شهامتو به خودش بده وارد حریم من شه,مگر اینکه من بخوام.و منم از این مسخره بازیا نمیخوام
(مشاور گاجم!!!)
- جمعه ۲۹ بهمن ۹۵
- پنجشنبه ۲۸ بهمن ۹۵
دلم میخواد بدونم چرا فقط به من توجه میکنی؟!
چرا از بین همه فقط من؟
و بازم دلم میخواد بدونم چرا از بین همه این یکی برای من مهمه؟!فقط کنجکاویه یا منم دلم میخواد بهم توجه کنه؟!
بگذریم
ازمون فردا چه خواهد شد:))
نرسیدم همه رو بخونم اخه.ببینم تا اخر شب چیکارش میکنم.
- پنجشنبه ۲۸ بهمن ۹۵
- چهارشنبه ۲۷ بهمن ۹۵
صبح که بیدار شدم باز حالم بد بود.تا گفتم کاش نمیرفتم مدرسه یهو مامان گرفت!! منو برداشت برد دکتر
خب با این سردرد من هی میگفتم بریم مغزواعصاب
رفتیم داخلی.یه بیماری گفت که حدس هم نمیزدم
یه سری ازمایش دارم بریم ببینم چیه حالا
میخواست واسم ویتامین بنویسه یهو جوگیرانه گفتم تزریقی باشه لطفا:(((
بعد یه اشتباه دیگه هم کردم که گفتم میریم خونه بعد میزنم
من نمیخووووااااام بابام واسم امپول بزنه خب:( غلط کردم
تا الان از دستشون فرار کردم:)))
دکتره میگفت وزنت کمه:)) بعد من یه عمر هی گفتم من چاقم من چاقم!! تازه بهم گفت با توجه به قدت لاغر هم هستی حتی!! ده کیلو باید بیش از این باشی؟! :)یهو بگو استخونم دیگه
خیلی هم متعادلم:|
نمیدونم مدرسه چی شد امروز...
برم درس بخونم
پ.ن سال ۱۳۹۷: از مدل نوشتنم خوشم اومد:)) خل قشنگ کی بودم من؟لیییموو :)))) شت :-D
- چهارشنبه ۲۷ بهمن ۹۵
هرچی مریضی و کوفت و زهرمار هست اومده سراغم.
یه روز سرماخوردگی شددددیییید
یه روز سر درد فجیع که دلم میخوام بمیرم
یه روز چشمام درد میکنه
یه روز حالت تهوع دارم
امروز هم خیر سرم از مدرسه برگشتم نیم ساعت استراحت کنم و درس بخونم,چشمامو که وا کردم از گردن درد نمیتونستم تکون بخورم
گردنم درد میکنه.یکی از رگهای گردنم گرفته
مامانم میگفت امسال هرچی قبول شدی باید بری نمیذارم پشت کنکور بمونی.حالا که کنکوری هستی کلی درد و بلا گرفتی ریسک پشت کنکوری بودنت خطرناکه
بهش فکر میکنم میبینم واقعا راست میگه.سلامتیم در خطره
سه ساعته از مدرسه اومدم و فقط یک ساعت درس خوندم:(((
- سه شنبه ۲۶ بهمن ۹۵
-
بهمن ۱۴۰۳ ( ۱ )
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۶ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱۰ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۲۲ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۲۱ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲۶ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۴۱ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۲۶ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲۰ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۲ )