- چهارشنبه ۲۲ آذر ۹۶
- سه شنبه ۲۱ آذر ۹۶
- پنجشنبه ۹ آذر ۹۶
سلام زلزله
دیشب که آمدی
من ولیلا و حمید را در خواب بردی! نمی دانم دفتر مشقم را از زیر آوار پیدا می کنند یا نه ؟! تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم
راستی بقیه آدم ها چی ، تکلیف شان را انجام داده اند ؟ دیشب حمید هم که قول داده بود کمتر شلوغی کند دیگر ساکت شد ساکتِ ساکت ، برای همیشه
همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف بر سرمان انباشته بود ،پیکرهای کوچک مان را در هم کوبید و ...حمید در زیر اوار ، نگران ترس لیلا از تاریکی بود و می گفت نترس " خویشه گی خاسم " من هستم
ولی بعد از مدتی ، دیگر نه حمید بود و نه لیلا و نه من
می دانی زلزله ، ما که رفتیم
ولی روح کوچکمان دید که خیلی ها آمدند
همه آنهایی که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودیم شان
لودر هم آورند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا!! ولی ما دیگه نبودیم ،اگر هم بودیم که با دهان پر از خاک ... بگذریم
لودر که می دانی چیست؟همان ماشینی که در شهر ها برای ساخت خانه از آن استفاده می کنند و در روستاها ، برای برداشتن آوار از سر مردم
مصاحبه هم کردند که قرار است وام بدهند و دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع باشد..همان وامی که به دلیل نبودن ضامن برای پدر برای دادن نصف آن نیز ، هرگز موافقت نکردند
کاش قبل از آمدن تو ، وام را داده بودند تا پدر خانه بهتری برایمان بسازد
تا پدر مجبور نباشد هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند
وای " باوگم " ، چقدر سنگین کرده بودی ، این آوار را
نمی دانم زلزله شاید برای دادن وام پدر ، به پادرمیانی تو احتیاج داشتند
می دانی زلزله
با آمدن تو ، روستای ما را شناختند
می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ، درست
ولی مگر کمک به روستاییان برای زندگی بهتر ، ثواب ندارد؟
راستی چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان به ۷/۳ ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟
می دانی زلزله به چه فکر می کنم
به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، درمانگاه بعدی و دستورات بعدی
و به زنده های لودر و همدلی ندیده..به پدرهای روستاهای دیگر که با تنگدستی ، آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه بر سقف خراب خود می چینند تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند
دلم برای لیلا و حمید و مریم های روستاهای بعدی می سوزد
می دانی زلزله ما که رفتیم ولی خدا کند روزی بنویسند :
" ز" مثل " زندگی"
+سآرآ میشه یه خبر از خودت بدی؟؟ سالمی؟؟ یه کامنت ترسناک گذاشتی و رفتی :/
- سه شنبه ۲۳ آبان ۹۶
- پنجشنبه ۴ آبان ۹۶
- سه شنبه ۱۸ مهر ۹۶
3/7/96
11:30 Am
اتفاقی که امروز خیلی یهویی متوجه شدم واقعیه و ۸۰% احتمال وجودش توی زندگیم هست رو حتی تصور هم نمیتونی کنی,از ذهنت هم رد نمیشه چیه...اونقدر بزرگ و فاجعه ست که شک ندارم توی زندگی هرکسی درموقعیت من پیش بیاد کل زندگیشو تعطیل میکنه,می میره!.به معنای واقعی!! قطعا میتونم بگم می میره!
منم مردم!! ولی فقط یک ساعت!
میدونی چطوری بود؟تنها خونه بودم داشتم درس میخوندم و یهو مثل یه شهاب سنگ افتاد جلوم! کتابمو بستم و رفتم اشپزخونه دیدم ظرف کثیف هست و شروع کردم به شستن اونا و همزمان به پهنای صورت اشک ریختم.زاار زدم!! کلی تو ذهنم تحلیل و تجسم کردم و نابود شدم,بعدش اقدام کردم به
سالاد درست کردن!
یک لحظه چنان شکستم که جلو یخچال زانو زدم و بازم زاار زاار!
یک ساعت مرده بودم,زمان متوقف شده بود و الان باز من لیموام.این زندگی منه و اینم شرایطش.من یک عالمه دوست صمیمی و نزدیک دارم و از همه نزدیکتر همون میم.جیم خاص خودمه که میتونم بگم واسش مثل کف دستم! ولی حتی با اونم نمیتونم در این مورد هیییچ صحبتی داشته باشم. تا این حد که اگه یکیو بذارن جلوم بگن یک ساعت دیگه زندست بازم نمیتونم حتی به اونم بگم!
حتما دور از ذهنه ولی عین واقعیت زندگی من الان همینه.این اتفاق باید منو از پا درمیاورد و موفق هم شد! اما فقط همون یک ساعت
همونقدر که عاشق دنیایی ام که خودم واسه خودم ساختم و توش زندگی میکنم , از دنیای بیرون متنفرم,همینی که هممون داریم توش زندگی میکنیم . خیلی هم لعنتیه,فقط منتظره ببینه تو داره بهت خوش میگذره و توی ذهنت ادعا میکنی قهرمانی , تالاپی گند میزنه بهش! ولی متاسفم! عددی نیستی , میدونم من مردم ولی روحی از خودم ساختم که از دوساعت پیشم بیشتر دوستش دارم! باور نکردنیه ولی درست همه این اتفاقات افتاد توی یک ساعت
میدونی چیه؟! من هیچوقت واسه خودم نوشابه باز نکردم! هیچوقت خودمو تحویل نگرفتم , همیشه درحال تمجید و تعریف شنیدن از هرکسی بودم ولی همون زمان هم هیچ حسی نداشتم,هیچی! نه غرور,نه سرور نه توهم و ادعا...هیچی هیچی هیچی! میخوام خودمو بخاطر تمام بی محبتی هام ببخشم! همینجا بهت بگم خودم عاشقتم و از این به بعد تو رو از همه بیشتر دوست دارم و میجنگم واسه هرحس خوبی که دوستش داری! از این به بعد باورت میکنم که وجود داری. اگه یکی یه چیزی ازت شناخت و گفت و تحسین کرد اون واقعا تویی! باورش کن بابا(از نداشتن اعتماد به نفس به هیچ عنوان حرف نزدم چون اونو دارم!!)
شاید از نظر خودت تواضعه ولی نیست!.حتی شاید فکر کنن تظاهره!
اینم بگم همه ادمهای اطرافم اینطوری گل و بلبل نیستن:-) از بین همه اونها هستن کسایی که هیچ از من خوششون نمیاد و متنفرن. اثباتش هم بات ناشناس تلگرام که میون همه کامنتها, چهار نفر چنان ابراز تنفر کردن که من باورم نمیشد واقعیه
پس چرا نمیبینمشون اطرافم؟!اینا خیلی ترسناکن ها!!
بگذریم! با این اتفاق امروز نمیدونم چه حسی برام مونده و میتونم ادمها رو دوست داشته باشم هنوز یا نه, میتونم اعتماد کنم یا نه! الان تنها چیزی که میدونم اینه که میخوام تنها باشم , تا وقتی که خودم نخوام کسی بهم نزدیک نشه.
ولی قوی تر میتونم باشم, تلاش بیشتر میتونم داشته باشم , انرژیهای مثبت شخصی بیشتری میتونم داشته باشم و پرقدرت تر از قبل میتونم واسه خود خود خودم ادامه بدم
و دارم میرم که درس خوندنمو ادامه بدم بدون هیییچ فکر اضافه ای! حتی واسه اینکه به خودم و لعنتی ترین دنیا ثابت
کنم که اره دقیقا این منم! همیقدر قوی و در مقابل انرژی منفی سنگ!صخره حتی! امروز باکیفیت تر از دیروز درس میخونم, بیشتر از دیروز میخندم, و صدبرابر بیشتر از دیروزهای گذشته خودمو دوست و باور دارم :-)
+ امروز که حالم خوووب خوبه و همه چیز مرتبه اصلا قصد پست کردن اینو نداشتم اما ثبت میکنم یادم بمونه :-)
+معجزه زندگی دقیقا همونجاست که میم.جیم حالتو بپرسه و بگی نمیتونم واست توضیح بدم و اون دقیییقا بگه چه اتفاقی افتاده!! و من هنگم که تو چطوری فهمیدی؟! و بگه نترس رمال نیستم :-)) هنوز باورم نمیشه ولی ارزششو داشت سه ساعت وقت بذارم و صحبت کنم و به جاش بقیه روزهای اینده رو به طور خالص و بی هیچ نگرانی به دست بیارم
+همه حسهام برام مونده و هیچی تغییر نکرده :-) به اون تفکرات اولیه وقتی با یه چالش مواجه میشید اهمیت ندید, میگذره :-)
+پست قبلی شعار نبود! این اتفاق هنوز هم وجود داره ولی گفتم که بیاید خاصترینو بسازیم ,دقیقا همینطوری
حالتون خوب خوب خوب :-)
- سه شنبه ۴ مهر ۹۶
زندگی جانم...
برو و وجب به وجب این دنیا را بگرد
ببین کسی را پیدا میکنی مثل من سنگ صبورت باشد؟؟؟
مثل من وقت هایی که ناراحتی دنیا را بهم بریزد؟؟؟
خودش را به آب و آتش بزند تا غصه از آن صورت نازت جداشود؟؟؟
مثل من وقت هایی که عصبی هستی سکوت کند و بگوید:باشد هر چه تو میگویی،اصلا هر چه تو میخواهی..
مثل من وقت هایی که عصبی میشود
هیچ گاه به روی تو نیاورد و در اوج عصبانیتش به روی تو لبخند بزند؟؟؟
مثل من وقت هایی که اخم میکنی هزار شوخی و لطیفه و خاطره تعریف کند تا تو اخم هایت بازشود...؟؟؟
اشتباه کردی زندگی جانم...
سنگ زدی بر سنگ صبورت
حالا برو و دنیا را بگرد و مثل من سنگ صبور پیدا کن
به قول آن جمله قدیمی که میگوید"گشتم نبود،نگرد نیست...
#امیرعلی_اسدی
- يكشنبه ۵ شهریور ۹۶
- جمعه ۲۷ مرداد ۹۶
-
فروردين ۱۴۰۲ ( ۱ )
-
اسفند ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
آبان ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
شهریور ۱۴۰۱ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
تیر ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۱ ( ۱ )
-
بهمن ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
آذر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
آبان ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
مهر ۱۴۰۰ ( ۲ )
-
شهریور ۱۴۰۰ ( ۴ )
-
مرداد ۱۴۰۰ ( ۵ )
-
تیر ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
خرداد ۱۴۰۰ ( ۱ )
-
ارديبهشت ۱۴۰۰ ( ۳ )
-
فروردين ۱۴۰۰ ( ۶ )
-
اسفند ۱۳۹۹ ( ۱ )
-
بهمن ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
دی ۱۳۹۹ ( ۹ )
-
آذر ۱۳۹۹ ( ۱۰ )
-
آبان ۱۳۹۹ ( ۸ )
-
شهریور ۱۳۹۹ ( ۶ )
-
مرداد ۱۳۹۹ ( ۳ )
-
تیر ۱۳۹۹ ( ۱۲ )
-
خرداد ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۹ ( ۴ )
-
فروردين ۱۳۹۹ ( ۵ )
-
اسفند ۱۳۹۸ ( ۶ )
-
بهمن ۱۳۹۸ ( ۳ )
-
دی ۱۳۹۸ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۸ ( ۱۰ )
-
آبان ۱۳۹۸ ( ۱۵ )
-
مهر ۱۳۹۸ ( ۵ )
-
شهریور ۱۳۹۸ ( ۲۲ )
-
مرداد ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
تیر ۱۳۹۸ ( ۲۱ )
-
خرداد ۱۳۹۸ ( ۳۱ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۸ ( ۲۳ )
-
فروردين ۱۳۹۸ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
بهمن ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
دی ۱۳۹۷ ( ۱۳ )
-
آذر ۱۳۹۷ ( ۷ )
-
آبان ۱۳۹۷ ( ۹ )
-
مهر ۱۳۹۷ ( ۱۶ )
-
شهریور ۱۳۹۷ ( ۲۶ )
-
مرداد ۱۳۹۷ ( ۴۱ )
-
تیر ۱۳۹۷ ( ۲۶ )
-
خرداد ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱۱ )
-
فروردين ۱۳۹۷ ( ۱۰ )
-
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱۶ )
-
دی ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
آذر ۱۳۹۶ ( ۱۲ )
-
آبان ۱۳۹۶ ( ۱۱ )
-
مهر ۱۳۹۶ ( ۹ )
-
شهریور ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
مرداد ۱۳۹۶ ( ۲۰ )
-
تیر ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱۴ )
-
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۷ )
-
فروردين ۱۳۹۶ ( ۱۳ )
-
اسفند ۱۳۹۵ ( ۱۱ )
-
بهمن ۱۳۹۵ ( ۱۴ )
-
دی ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
آذر ۱۳۹۵ ( ۸ )
-
آبان ۱۳۹۵ ( ۷ )
-
مهر ۱۳۹۵ ( ۱۵ )
-
شهریور ۱۳۹۵ ( ۱۷ )
-
تیر ۱۳۹۵ ( ۱۲ )