حالا از این که پیر شدیم ولی باز مجبوریم یه ترم به عنوان اختتامیه بریم کلاس زبان بگذریم
داستان اصلی اینجاست که امروز باید با آژانس میرفتم.پول خرد نداشتم و داشتم به مامانم میگفتم بقیه پولمو کجا بذارم جیب نداره مانتوم که! مامانم میخندید میگفت بذارش تو جورابت مثل پیرزنا :-))) این فقط یه شوخی بود تا اینجا!
از بخت بد ما اومد پول سکه ای بهم داد!
بخت بدتر هم اونجا که موسسه رو فروختن و حالا داره تبدیل میشه به مهد! فقط اجازه دادن تا پایان ترم ما اینجا بمونیم. فرش شده و مجبوریم کفشامونو در بیاریم
رسیدم اونجا با سکه های تو دستم , کفشمو در اوردم و با لبخند شروری پولو گذاشتم زیر کش بالای جورابم :-D
وقتی رفتم داخل چندتا پسری داشتن به جورابم نگاه میکردن!! منم تو ذهنم میگفتم نکنه خیلی ضایعست که یه چیزی تو جورابمه؟!ولی اخه کش جوراب که اون بالا زیر شلوارم بود :-D
بعد از دوساعت که کلاس تموم شد اومدم بیرون کفشمو بپوشم دیدم یه کاغذ تو کفشمه , و از اونجایی که مغزم منحرفتر از اوناست حدس زدم کسی گذاشته توی کفشم , به روی خودم نیاوردم کفشمو پوشیدم و برگشتم
اومدم خونه میبینم شماره ست ! به این صورت که یه رقم با ابی نوشته شده , رقم بعدی با قرمز (ببینید چه خلاق و متنوعه بچم :-D )
بعد هرچی میخوندمش یه چیزی کم بود , نگو بچم یادش رفته یه رقم از شمارشو بنویسه :-))) من الان شکست سختی خوردم :-)))
اسما شماره رو دید , بعد اومده میگه چخبر از اقا آرشام؟!
حدس زده که صفر کد شماره رو نذاشته باشه , خودش رفته سیو کرده و عکسای تلگرام و اینستا گرامشو واسم فرستاده :-D
اخه آرشام پسرم! تو همسن نوه منی :-D این کارا چیه؟ :-)))
حالا راستشو بگو تو دیدی که من داشتم پولو میذاشتم تو جورابم؟! نری به کسی بگیا :-)))