!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

بعدا میام هردو رو مینویسم البته

دلم میخواد بیام راجع به فاجعه ای که توی آزمایشگاه و موقع کار با خون اتفاق افتاد بگم ... 
دلم میخواد راجع به حس و حال این روزهای خودم بنویسم 
اما؟ اما میانترمهای حذفی و سنگین و سختم شروع شدن و درس میخونم و درس میخونم ! 
80 درصد وقتم رو میذارم واسه بیوشیمی و اون 20 درصد باقی مونده رو پخش میکنم روی 20 واحد دیگه و بیاید امیدوار باشیم که توازن رعایت شده :)))
پشت درس خوندنام به چی فکر میکنم؟ 
1. تو
2. شش ترمه شدن

هندزفری

زندگی گروهی و جمعی اونجا سخت میشه که یه شبهایی یهووو دوست داری تنهااا باشی 
واسه خودت باشی
هرکاری دوست داری بکنی
ولی چی میشه ؟ میشینه شکلات میخوره و دهنش صدا میده در حالی که تو میسوفونیا داری :||| 

شاید فکر کنید این پست سرشار از خودشیفتگیه! ولی قطعا نیست

به قول استاد روانشناسمون انسان کامل نداریم ...
من هم مثل همه یه سری کاستی ها و عیب ها دارم
اما این روزها چیزی که از خودم میبینم یه دختر خیلی خیلی خیلی قوی و پر تلاشه
کارهایی که خیلی از توانایی یه انسان معمولی بالاتره رو انجام میدم
در خودم نظم و برنامه میبینم و حاااال میکنم وقتی میبینم اگه کاری رو بخوام انجام بدم "توی زمان خودش" و به موقع انجام میدم
من اگه اشتباهی کنم میپذیرمش.برای اشتباه هام بهونه تراشی نمیکنم
ولی اگه معتقد هم باشم که اشتباه نکردم و برای کارهام دلیل داشته باشم دیگه نمیتونی قانعم کنی که اشتباه کردم :))
من خیلی محکمم ، توانایی زیادی برای سازگاری با محدودیتها و سختی های زندگی دارم اگر بدونم نمیشه تغییرشون داد
ولی وای از روزی که یه چالش ، مانع یا محدودیت و سختی ببینم که بدونم میشه حلش کرد.تا زمانی که حل نشه حالم خوب نمیشه ، هرقدر هم تظاهر کنم باز از درون آشوبم
میدونی این روزها یه ویژگی از خودم و بقیه رو با هم مقایسه میکردم (قابل تحمل بودن!) 
یه سری افراد ویژگی هایی دارن که تقریبا برای اکثر مردم قابل تحمل نیست.خوشحالم که اون ویژگی ها رو هم ندارم :||
من اگه به کسی قولی بدم حتما بهش عمل میکنم ، اگه مسئولیتی رو قبول کنم وسط راه شونه خالی نمیکنم. اگه یه ساعتی رو برای قرار معلوم کنم ، حتما چند دقیقه قبلش خودم رو میرسونم.یادم نمیاد کسی جایی منتظرم مونده باشه
من مودبم! بر خلاف خیلییی از ادمها که این روزها تا جایی بهشون فشار میاد شروع میکنن به فحش دادن ، یا حتی یه سری از دوستها که برای ابراز علاقه به قول خودشون بهمدیگه فحش میدن ، من اصلا اینطوری نیستم.حتی دوست ندارم فحش رو بشنوم! 
این اواخر یکم داشتم منحرف میشدم که زود جلوشو گرفتم :)))
میدونی من غیرتی ام! یه غیرت قشنگ از همونها که توی کتابها ازش حرف میزنن.روی حال خوب اطرافیانم غیرتی ام، اینکه کاری نکنم اذیت شن ، اینکه اگه میتونم جایی کمکشون کنم حتما اینکار رو بکنم

میخوام بیشتر به خودم توجه کنم.بیشتر ببینمش.بیشتر حواسم بهش باشه و بیشتر خوشحالش کنم
چون خیلی نسبت به خودم بی رحمم.خیلی ازش کار میکشم و بخاطر دیگران خیلی از خودگذشتگی میکنم
احساس میکنم باید یه مدت به جای دوستی با بقیه با خودم دوست باشم در وهله ی اول.قبل از تشکر کردن از بقیه از خودم تشکر کنم.قبل از دوست داشتن بقیه ، عاشق خودم باشم
خیلی باید از خودم تشکر کنم برای این همه سال تلاش و سخت کوشی و پیشرفت و خسته نشدن :)
دوستت دارم خودم! قدرت رو میدونم و حواسم بهت هست.
همینطوری برام بمون.میدونم خیلی وقتا حواسم بهت نبوده و حتی شاید ظلم کرده باشم بهت ، ولی تو تنها کسی بودی که هروقت خواستم بودی ، هیچوقت خسته نشدی و همراهم موندی *__*

حق دارم

اومدم پست قبلی رو خوندم
پشیمون نیستم. یعنی مطمئن مطمئن مطمئنم که اون روزی که داشتم تصمیم میگرفتم همه ی جوانب رو بررسی کردم.بهترین کار رو کردم و خوشحالترین هم بودم
و همونطور که نوشتم انتخابم 100% مزایایی که همون روزها میخواستم رو داره.الان هم داره
فقط یک مشکل هست
اونم اینه که یه مدته بخاطر اتفاقاتی که برام افتاده روحیه ام ضعیف شده.و تحمل سختی و اتفاقات جدید رو ندارم.همین
به خودم حق میدم در این نقطه باشم کاملا.و امید که با گذر زمان درست شه. :)
راستی من خوبم.درس میخونم.خوش میگذرونم و منتظر بسته هامم *_* 

Home is home

یه مدته پشیمونم 
از انتخاب دانشگاهم
همه چی خوبه ها ... دانشگاه و دانشکده و استادها ، همکلاسی هام که خیلی همراه و پایه ان و کم دیدم توی دانشگاه ها ، شهر ، فضا 
خوبه
مشکلی نداره
ولی حسرت این که میتونستم شیراز راحتتر و خوشحالتر باشم یا به طور کلی کمتر سختی بکشم هم همراهمه ...
هر روز به این فکر میکنم که ترم بعد یا سال بعد مهمان شم شیراز یا انتقالی بگیرم
از این طرف دوستام ، حریمی که اینجا واسه خودم ساختم ، و معدلی که نمیدونم اگه از اینجا برم تهدیدی واسش هست یا نه مانعم میشن.
فقط میدونم اگه برمیگشتم عقب با اعتماد به نفس 100%ی جلو نمیومدم.
شاید هم حس گذراست.
فقط احساسیه که تجربه میکردم و میکنم و چون ادامه دار بود دلم خواست اینجا بنویسمش ...
این تعطیلات 10 روزه هم تصمیم گرفتم خونه نرم.همینجا تو خوابگام و قراره امشب از شیراز واسم یه عالمه وسیله بفرستن ..!

+کامنتهای قبلی رو به زودی جواب میدم .

۱ ۲
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan