دیشب عقد پسردایی مادرجان بود...
اقای داماد خیلیییی خوشگل و خوشتیپه(من نظر نمیدم بقیه میگن:)) )اونقدر جذاب که وقتی بیرونه بهش پیشنهاد مدلینگ میدن:| (خدا شانس بده :)) )
تحصیلکرده و باشخصیت.وضع مالی هم که بماند.یعنی دقیقا شاهزاده سوار بر اسب سپید بود.
بعد عروس اصلا خوشگل نبود, سنش هم از داماد بیشتر میخورد:|خیلی ها
جالب اینجاست داشتم توی مراسم چرخ میزدم یهو اینو شنیدم:
-عروس اصلا خوشگل نیستا
+خوشگل نیست ولی پزشکه
بله عروس دندونپزشک بودن.اگه هم نظر منو بپرسن میگم خیلی مهربون و متین و با شخصیت بود.درسته ظاهر مهمه ولی دیگه نه تا این حد که فقط ظاهر مهم باشه.شاید از نظر داماد زیباترین هم بود تازه
همونطور که مجنون میگه :تو مو میبینی و من پیچش مو/تو ابرو من اشارت های ابرو
علاوه بر این مورد یک مورد دیگه خیلی برای من عجیب بود.عروس مذهبی بود.اونقدر که توی مراسم عقدش کت و شلوار پوشیده بود و شال هم سرش بود.هرچقدر هم اصرار کردن نرقصید.بعد داماد اصلا مذهبی نیست.به ظاهرش که نمیخورد.چطوری باهم کنار میان؟!(فکر کنم پسردایی هم متحول شده بودا!چون با تمام مزاحهای پسرها که قبلا میرقصیدی الان نمیرقصی بازم تکون نخورد! خطشو هم عوض کرده:)) یعنی با گذشته اش خداحافظی کرده)
امان از بعضی فامیل واقعا...خب دوست داشتن اینطوری ازدواج کنن دیگه.شما فقط ارزوی خوشبختی کنید. حرفهاتونو واسه خودتون نگه دارید.
منم اگه میخواستم نظر بدم میتونستم.اصلا نظر شما درسته داماد خیلی سره,حیف شده.دیگه حداقل نگید:||
همه ی اینها به کنار :)) من تو کار اون پسرهایی موندم که رفته بودن به داماد دایی میگفتن ببخشید میشه من با ماشینتون عکس بگیرم؟!ببخشید اقا م میشه توش هم بشینم؟!!!
پوکر فیس صحنه رو ترک کردم:|
به جایی رسیدیم که فقط ظاهر و پول و مادیات برامون مهمه.به اصل مسائل دقت نمیکنیم.وارد حاشیه شدیم کلا
کاش یهو همه چیز عوض میشد.میشد مثل همون قدیمهایی که ازش حرف میزنن
- شنبه ۱۶ بهمن ۹۵