توی زندگی من اتفاقات عجیب زیادی میفته که هممممشون رو میشه گفت نگاه وییییژه ی خداست :)
چند موردشو میگم بعد اتفاق امشب (عنوان) رو میگم , اینایی که میگم بیشتر درسی هستن
1.دو سال پیش توی یه ازمون درسی ثبت نام کردم و حتی یادم رفت که من اسم نوشتم و باید بخونم تا شب ازمون!!!
داشتم نماز میخوندم چشمامو بستم دعا کنم اصصصلا نمیدونم یهو چطوری این اومد توی ذهنم که "خدایا از عدد هشت خوشم میاد کاش هشتم شم!!" بعدش از خودم میخندیدم!! اخه من چطوری میتونستم نفر هشتم شم؟! ازمون دادم و هفت ماه بعد نتایج اومد و من رتبه هشت کشور شدم
2.یادتونه گفتم سرجلسه امتحان شیمی به برگه سوم که رسیدم گفتن وقت تمومه؟! من هرررچی تو ذهنم میومد رو مینوشتم و رد میشدم.وقتی هم اومدم بیرون جوابها رو با بچه ها چک کردم اکثرا اشتباه بودن. و چون همه همکلاسی هام درسخون هستن و همشون جوابهاشون یکی بود من فقط میگفتم پاس شم جشن میگیرم:))
چند روز پیش معلم اومد گفت من 20 گرفتم!!!!!! و بقیه همممه نمره هاشون پایین بود.اخه مگه میییشد؟!
3.از بقیه اتفاقات بگذریم پست طولانی میشه!! اقای استاد شباهنگ که توی پستهای قبل ادرسشونو گذاشتم یه مسابقه ترتیب دادن که ما با تاریخ کشورمون اشنا شیم.
روزی که داشتم جواب مسابقه رو مینوشتم یه حسی میگفت این دفعه هم برنده میشی!اما توجهی نکردم
من برررنده شدمممم. :)) اونم توی قرعه کشی:)))
500/000 ریال:) چیکار کنم باهاش؟! :))
نتایج اینجاست ببینید
قرار بود جایزه مال فرناز عزیزم باشه اما انصراف داده بود.هنوزم جایزه میتونه متعلق به شما باشه:)
مرسی پرهام کوچولو:)
خدایا از اینکه در تک تک لحظات زندگیم به نحوی لطفتو شامل حالم میکنی و من با تمام وجودم حست میکنم ممنونم...
پ.ن:میگم من خیلییییی هیجان زده شدم الان :)) به هرحال قرعه کشی بوده دیگه باحاله :))
- جمعه ۱ بهمن ۹۵