خب اون سفری که گفتم فرا رسید.
میرم.تو این مدت اینجا پست نمیذارم احتمالا یا کمتر از الان حداقل.اگه وقت کردم میام خاطرات و حس و حالم رو ثبت میکنم که یادم بمونه.اما ترجیحم اینه توی دفترم بنویسم با جزییات بمونه.اما الان اگه بخوام بگم ....
دلم روشنه.ته ذهنم یه لبخندی هست که امیدواره نتیجه ش خوبه و سربلندم *_* ذهنم هزارتا فکر داره ولی مثل صفحه سفید هیچ قضاوتی روش نیست و برای اینکه چی پیش میاد دچار خلا شده! چقدر همه چی درهمه:)) اما دیگه نمیترسم.
برام دعا کنید:) انرژی مثبهاتون همیشه عالی بوده.
کم پیش میاد از این جور اهنگا خوشم بیاد اما این باحاله الان شنیدمش.اینم میذارم برا اهنگی که دم رفتن گوش میدادم !
- چهارشنبه ۱۲ آذر ۹۹