!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

تقویم به دست خویش بند کفنش را بست!

مارها وقتی پوست میندازن درد میکشن؟!اطلاعی ندارم ولی دوست دارم بدونم

یه جوری حال جسمم بده که میدونم تاثیر روانمه.

هیچ وقت تو زندگیم درد به این شدیدی تجربه نکرده بودم.

باید برم بیمارستان دیگه :( 

یا کنج قفس

یا مرگ

این بخت کبوتر هاست
دنیا پل باریکی 
بین بد و بدترهاست
ای بر پدرت دنیا
ان باغ جوانم کو ؟
دریاچه ی ارامم
کوه هیجانم کو ؟
بر اینه ی خانه 
جای کف دستم نیست
ان پنجره ای را که
با توپ شکستم نیست
پشتم به پدر گرم و 
دنیا خود مادر بود
تنها خطر ممکن
اطراف سماور بود
از معرکه ها دور و
در مهلکه ها ایمن
یک ذهن هزار ایا
از چیستی ابستن
یک هستی سردسته ای
در بود و عدم بودم
گور پدر دنیا
مشغول خودم بودم
هرطور دلم میخواست
اینده جلو میرفت
هر شعبده ای دستش 
رو میشد و لو میرفت
صد مرتبه میکشتند
یک بار نمیمردم
حالم که بهم میریخت
جز حرص نمیخوردم
اینده ی خیلی دور
ماضی بعیدی بود
پشت در ارامش
طوفان شدیدی بود
ان خاطره های خشک
در متن عطش مانده
ان نیمه ی پررنگم
در کودکی اش مانده
اما من امروزی
کابوس پر از خواب است

تکلیف شب و روزم 
با دکتر اعصاب است

نفرین کدام احساس
خون کرد جهانم را
با جهد چه جادویی
بستند دهانم را
من مرد شدم وقتی
زن از بدنش سر رفت
وقتی دو بغل مهتاب
از پیرهنش سر رفت
اندازه ی اندوهم
اندازه ی دفتر نیست
شرح دو جهان خواهش 
در شعر میسر نیست
یک چشم پر از اشک و
چشم دگرم خون است
وضعیت امروزم
اینده ی مجنون است
سر باز نکن ای اشک
از جاذبه دوری کن
ای بغض پر از عصیان
اینبار صبوری کن
من اشک نخواهم ریخت
این بغض خدادادیست
عادت به خودم دارم
افسردگی ام عادیست
پس عشق به حرف امد
ساعت دهنش را بست
تقویم به دست خویش 
بند کفنش را بست

آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan