عادی نشسته بودم
یهو شروع کردم به سرفه کردن های متناوب و مکرر
تا چند دقیقه ادامه پیدا کرد و نفس نکشیدم و کبود شدم و محتویات معده ام رو تخلیه کردم و حالا تمام اعضای صورت و شکمم میسوخت
نفسم داشت بالا میومد و اشکهام میریختن و فقط به یه چیز فکر میکردم ...
اگه مردم و برای آخرین بار به تو نگفته بودم دوستت دارم چی؟!
- سه شنبه ۳ تیر ۹۹