از سرگرمی های این روزهام همینقدر میتونم بنویسم که یهو دلم هوس فسنجون میکنه
به مامانم میگم
بعد سه چهار وعده پشت سر هم فسنجون میخورم
عصرها نیمروی عسلی میخورم
ظهرها یک عالمه سیب و آلوسیاه میخورم
از صبح که بیدار میشم تا شب که بخوابم گات و فرندز میبینم
و هیچ کار مفیدی که از نظر خودم نتیجه داشته باشه نمیکنم.مثلا درس نمیخونم.ورزش نمیکنم.چیز جدیدی یاد نمیگیرم.مهارتهای قبلیمو تقویت نمیکنم.آشپزی نمیکنم.نمیرقصم.کتاب نمیخونم.
فقط وقت میگذرونم
از دست خودم گاهی ناراحت میشم که چرا وقتی میم پیشمه باعث انرژی منفی میشم.بعدش از هردومون خجالت میکشم
اهان البته میشه گفت کار مفید هم انجام میدم ، میرم سر کار! اما خوشحالم نمیکنه
میدونی چیه؟خسته شدم.من این حال رو نمیخواستم و توی به وجود اومدنش نقشی نداشتم اما میتونم توی تغییرش داشته باشم
میخوام برگردم به زندگی
میخوام چهارتا کار مفید انجام بدم
+فردا شب عروسی دوست پدرمه ، پس فردا شب عروسی دوست خودم "پ" که یادم هم نمیاد اخرین باری که دیدمش کی بود.اما میخوام هر دو رو برم شرکت کنم. تو فضای شاد قرار بگیریم ، برای شروع شادی دوباره *_*
- سه شنبه ۱ مرداد ۹۸