!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

وقتی بهتون نیاز داشتم کجا بودید؟

آخرین لحظه های سالم بودن گوشیمه و کجام؟! تو خیابونی که حتی اسمش هم نمیدونم.عینکم رو زدم روی چشمام و یواشکی اشک میریزم
در به در دنبال یه جا که گوشیم رو درست کنه و بدشناسی خورد به همین تعطیلات
به معنای واقعی کلمه احساس تنهایی و بی پناهی کردم امروز
وقتی که رفتم توی مغازه و پول تعمیر گوشیم از موجودی حسابم بیشتر شد و هیچ دسترسی به خانواده ام نداشتم و حتی دلم نمیخواست زنگ بزنم بگم پولم کمه
وقتی توی تاکسی اون مرد آشغال کناریم عمدا دستش رو میاورد سمت من و حین ترمز گرفتن های ماشین من مجبور بودم خودم رو بکشم کنار که دستش بهم نخوره و انقدر اعصابم از دست خودم و شرایطی که توش گیر افتادم خورد بود که دلم میخواست یه چاقو داشتم و شاهرگش رو میزدم
بهش گفتم اقا دستت رو بردار و همه برگشتن نگاش کردن.حتی اونی که اونطرف تر هم نشسته بود خودش رو جمع کرد
من توی خیابون های اطرافم که میرم مرد نمیبینم.فقط چندتا نر میبینم
لعنت به همتون که این احساس ناامنی رو به من زن منتقل میکنید.ازتون متنفرم
برمیگردم خوابگاه و دیگه حتی دلم نمیخواد گوشیم رو درست کنم.دلم میخواد زودتر این دو هفته ی امتحاناتم بگذره و برم یه مدت از خودم هم دور شم
و این حال بد و سیاه من نتیجه ی امروز که نه فقط ، اما نتیجه ی هفته ها و شاید ماه ها تحمل کردن فشار ها و ناملایمات و سختی ها و دم نزدن هاست
همینطوری به حال خودم رهام کنید
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan