از عیدم استفاده مفید نکردم!
چون مهمون و مهمونی اجازه نداد.چون تنبلی اجازه نداد!
دانشجوی شهر دور که باشی وقتی برمیگردی خونه یکم زمان میبره تا به محیط و فضا عادت کنی ، و من به محض اینکه دوباره حس کردم خونه خودمم شروع کردم سه چهار روزی اون درسهای مورد نظرم که البته ربطی هم به دانشگاه نداشت رو خوندم و شلوغی ها شروع شد!
شب تا دیر وقت بیدار بودنها همانا و صبح تا ظهر هم خواب موندن ها همان!
سیستم بدنم کلا بهم ریخته
از طرفی هم چون پیش خانواده نبودی ، وقتی برمیگردی دلت نمیاد بهشون نه بگی! و این میشه که دیگه کلا آدم خودت نیستی
حالا با فکر به اینکه چند روز دیگه دوباره میرم و هنوز هیچ کدوم از کارهای مد نظرم رو انجام ندادم یا به اتمام نرسوندم نگران میشم...
باید زودتر دست به کار شم و حداقل ذهنم رو راضی کنم
بلیط هم که به موقع گیرم نیومد و به کلاسهای اولیه نمیرسم
امروز هم که 13 به دره! و من در خانه به سر میبرم.هوای ابری و بارونی و سرررد دست و پای ما رو بسته بود که البته من همینو میخواستم! خونه موندن و این آرامش و وقت آزاد ...
بقیش واسه بعدا
- سه شنبه ۱۳ فروردين ۹۸