امروز رفتم استخر و کلاس شنا ثبت نام کردم
همونجا مادرم تماس گرفت و گفت که پزشک جدیدش گفته قلبش هیچ مشکلی نداره خداروشکر و انقدر شوکه شدم از خوشحالیش که حتی یادم رفت به خودش بگم! وقتی برگشتم خوابگاه بهش گفتم رسید خونه خبر بده که تماس بگیرم و بگم چقدر احساس رهایی و شادی دارم از این خبر.انگار یه بار سنگین از روی دوشم برداشته شده
عصر هم رفتم دوش بگیرم که اطلاعیه دادن جلسه مشاوره مدیریت استرس ساعت چهاره.یک ربع به پنج با خودم گفتم برم ببینم تهش چخبره! و وقتی رفتم متوجه شدم هنوز شروع نشده
توی کارگاه فهمیدم چقددددر استرس میتونم الان داشته باشم و چه بی رحمانه نسبت بهشون بی اطلاع و حتی بی توجهم.باید بیشتر مراقب خودم باشم.باید از این جو زندگی خوابگاهی دور شم و شخصی سازی کنم.خوشم نمیاد که حریم شخصیم خدشه دار شده طوری که وقتی واسه خودم ندارم
مامانم تماس گرفت اما من توی کارگاه بودم و نتونستم صحبت کنم.
باید برم سلف و برگردم و حتما بهش بگم چقدر خوشحالم
بعدش باید درس بخونم
حتی باید بیشتر اینجا روزانه نویسی کنم چون یکی از راه های رهایی واسه من همینجاست.درست همین خونه ی خوش رنگ مجازیم :)
- دوشنبه ۲۳ مهر ۹۷