پزشکی رو دوست داشتم
معلمام میخواستن من پزشک شمدوست و اشنا هم بدشون نمیومد طبیعتا :))
اما خانواده ام هیچوقت خودشون دوست نداشتن.صرفا چون من اینو دلم میخواست و خب توی این بازار خیلی هم قابل قبول عوامه حمایتم کردن
در واقع اونا میخواستن دخترشون معلم شه
من حدس میزدم خواننده های همیشگی و قدیمی وبم متوجه شن که الان چی و کجا قبول شدم!
بارها توی وبم گفته بودم من عشق ژنتیک و تحقیقاتم , توی کامنتها بیشتر. و توی گروه های تلگرامی که گاهی با بچه های وب داشتیم بییشتر!
توی پست اعلام نتایج هم نوشته بودم که با دیدن رتبه ی تجربیم گفتم خدایا تهرانو ازم نگیر! ولی بعد ازش دست کشیدم چون فکر میکردم نمیشه
وقتی نتایج اومد , زمان برد تا خانواده ام رو راضی کنم که من با علاقه ی دومم که حتی ذوقم الان و توی این شرایط حاکم جامعه واسش بیشتر از اولی هم هست میتونم موفق شم.
اما نهایتا مثل همیشه حمایتشون بهم رسید و من رو زیر بال و پرشون گرفتن که برو ما تا تهش هستیم و بهت افتخار میکنیم که انقدر شجاعی برای جنگیدن واسه رویاهات
خب من رفتم رشته ای رو انتخاب کردم که ربطی به درمان نداره اما پایه ی هرچی درمانه هست! برام هم مهم نبود که بقیه چی میگن و چی دوست دارن! چون انگار یه سریا میخوان علاقه خودشونو به تو تحمیل کنن
بگذریم
کامنتهای خصوصی و عمومی زیادی داشتم که چرا نمیگی چی و کجا قبول شدی ! حالا دلیلش هرچی که هست , به قول خودتون صرفا کنجکاویه , فضولیه , نگرانیه , هر چی هست مشکلی نیست.
اول از همه یه تشکر بززززررررگ از تمام کمکهایی که توی دوران کنکوری بودنم بهم کردید , اسم نمیبرم که از قلم بیفتید , و تشکر بعدی بخاطر الطافتون توی پست قبل
چون وبلاگ نویس مجازی ام و دلم میخواد به نوشتنم ادامه بدم واضح نمیگم که توی دنیای واقعی پیدا شم! مایلم دنیای مجازیم همینطوری ناشناس ادامه داشته باشه.
و حالا با عشق
من دانشجوی یکی از رشته های علوم پایه در یکی از دانشگاه های تهران
- جمعه ۲۳ شهریور ۹۷