خیلی وقته دیگه راجع به هر چیزی کنجکاو نمیشم
چون میترسم !
از اینکه نکنه یه وقت تصویری که از x تو ذهنم ساختم اشتباه باشه
مثلا از گوشی همه می ترسم! دلم نمیخواد هیچ چیزی از گوشی کسی ببینم , یا لپتاپ و دفترخاطرات
انگار که ترجیح میدم اون نیمه ی پنهان آدمها واسم کشف نشده بمونه و هر کسی رو همونطور که خودش دوست داره بشناسم
دلیلش هم اینه که نمیخوام کاغذ اعتمادم بهشون چروک شه!
(به یاد اون جمله ای که میگه اعتماد مثل یه کاغذه و وقتی چروک شه دیگه مثل اولش نخواهد شد)
راستش از این موضوع خوشحال هم نیستم.
چون انگار دلیل ترسم یه ترس دیگه ست!
این که هیچکس اون چیزی که تو میبینی نیست و با توجه به تفکر صفر و صدیم راجع به انتخاب آدمها , اونطوری همه رو حذف میکنم
با این حال نکته ی مثبتش اینه که هر کنجکاوی در گذشته نسبت به کسی داشتم و ازش چیزی فهمیدم پذیرفتمش.و با وجود اون سیاهی باز هم دوستش دارم.چون میدونم خودم هم سیاهم یه جاهایی و ته تهش هممون نه سیاهیم نه سفید , که خاکستری ایم.
- دوشنبه ۱۹ شهریور ۹۷