از اولین ها که فاکتور بگیریم میرسیم به آخرین ها !
آخرین نگاه , آخرین سلام , آخرین کلاس و آخرین امتحان !
امروز بچه ها فاینال داشتن و آخرین جلسه ای بود که معلم بودم!
شاید بشه گفت "فعلا"
همه بچه ها راضی و نمره ها عالی عالی عالی
هی میگفتن یعنی ترم پاییز دیگه نیستین؟نمیشه باز هم بیاید؟
و منم که سر در گم و نمیدونم اصلا قراره کجا باشم
قبل از اینکه برم از بچه های خودم امتحان بگیرم رفتم سر کلاس استادم و تقریبا خصوصی بود.سه نفر بودن.یکیشون میخواست راجع به سیگار و سیگاری ها صحبت کنه!
نظر اون دو نفر دیگه هم پرسیدم و فهمیدم پدر هر سه شون سیگارین!
سخت میشد من نظر بدم دیگه! بهشون راهکار دادم چطوری به پدرهاشون غیرمستقیم کمک کنن و خاطره بچگی خودم که دوست پدرم سیگار کشید و از خونه انداختمش بیرون هم واسشون تعریف کردم!
باحال بودن اون سه تا.یکیشون انقدر با شور و حال صحبت میکرد و توی بحثها شرکت که منو یاد خودم انداخت
و در اخر خداحافظی با استادم و آرزوش که امیدوارم شهر خودمون باشی و ترم پاییز هم تو رو داشته باشیم.
دلم تنگ میشه واسه این نقشم
- چهارشنبه ۷ شهریور ۹۷