اون تفریحه بود رفتم؟! با بچه ها و معلمم
اونجا علاوه بر دوستهای خودم چندتا از بچه های سال پایینی باحال هم باهامون بودن
یه پیغام داشتم از یکیشون که سه شنبه دورهمی گرفتم خوشحال میشم تشریف بیاری! تم؟قرمز و مشکی! مکان؟ انتهای فلان خیابان!
اون پستم بود گفتم دوست ندارم نه بشنوم؟ همون!
الآن نه شنیدم! اجازه ندادن برم
دلایلش :اگه دوست خودت بود یه چیزی , اگه میشناختیمش یه چیزی , همچین مهمونی با همچین شرایطی مشکوکه! خطرناکه , نمیشه به همه اعتماد کنی
گفتم تنها نمیرم که! فلان دوستم هم دعوته(این دوستم رابطه اش با خانواده ام از خودم بهتره)
گفتن نه! تو دختری :||||||
میدونی من هیچوقت بخاطر جنسیتم توی خونمون محروم نشدم از چیزی . هیچ وقت هیچکدوم از کلیشه های جنسیتی اطرافم رو حس نکردم
یک آزادی کنترل شده داشتم.هیچ مشکلی هم واسم پیش نیومده
شاید این مهمونی مناسب من نبود و مخالفتی نداشتم اما این جمله انقدر بهم برخورد که سکوتمو شکستم
اصلا حسود نیستم! اما گفتم چطور فافا اجازه داره فردا شب تا نیمه های شب با دوستاش بره کافه و تولد بگیره و سورپرایز شه و بره عروسی بچه های گروهش و هیچکس هم ازش نپرسه کجا بوده اما من چون دخترم اجازه ندارم برم مهمونی که همش هم دختره ولی شما بدبینید؟
به هیچکس اجازه نمیدم من رو بخاطر جنسیتم محدود کنه
اصلا اون مهمونیه واسم مهم نیست.اما همین جمله باعث شده جنگی درونم شکل بگیره که چیکار کنم که این داستان "تو دختری..." واسم ادامه دار نشه!
چون من هم خدا رو میخوام هم خرما رو! هم دلم میخواد دختر خوب بابام باشم هم دلم میخواد بخاطر جنسیتم این چیزها رو تحمل نکنم
- يكشنبه ۲۸ مرداد ۹۷