شنبه که رفتم کلاس قرار بود ازشون دیکته بگیرم!! و بپرسم!
هرچی پرسیدم بلد بودن و این یعنی خوب درس دادیم.اما امان از یک کلمه که بتونن درست بنویسن!! دیکته هاشونو که دیدم اصلا نمیدونستم به چه زبانی نوشتن!!
خیلی عصبانی شدم :-\ اخه دلم خوش بود همراهی میکنن زودتر کتابو تموم میکنیم و دوره میکنیم و...
اما نه! روز اول من خندیدم پررو شدن! واسه همین تنبیهشون کردم و اون روز یک کلمه هم جدید درس ندادم!! دوباره برگشتیم از اول درس دادن و تمرین دیکته و مشق !! که بنویسید و بخونید و اگر جلسه بعد(امروز) باز مشکل داشتید دوباره چیزی درس نمیدیم!
امروز همشون داوطلبانه اومدن و روی تخته چندتا کلمه نوشتن و بعد هم از همشون دیکته گرفتم و عااالی بودن! جدی گرفتنه جواب داد
فقط یکی از دانش اموزام زیادی ضعیفه , خجالتیه و توی چهره اش چیزهای قشنگی نمیبینم.باید بیشتر حواسم بهش باشه
یکی دیگشون هست که به نسبت قد و هیکل از من بزرگتره!! و انگار با من مشکل داره!! امروز از اونم کلی سوال پرسیدم و با کلاس همراه شد
در واقع یه شیطان درون دارم که اگه اذیتم کنن اذیتشون میکنم :-D اگه همراهی کنن که مثل امروز باز هم روی فاز خنده و خوشگذرونی درس خواهیم داد
یه مشکل دیگه که دارم اینه که دوتا از دانش اموزام چون فرهنگهای متضاد همدیگه هستن خیلی با همدیگه لجن! سر کلاس هم اگه من چیزی بهشون نگم پا میشن گیس و گیس کشی!! این دوتا رو شما چه پیشنهادی واسشون دارید؟دلم نمیخواد جز صدای درس و خنده , صدای دیگه ای از کلاسم بیرون بره!
آخر کلاس هم یکیشون اومده میگه ببخشید teacher میشه بپرسم how old are you? خندم گرفته بود که تلاش کرده صحبت کردن رو ازم یاد بگیره و نصفه نیمه یاد گرفته :-D
وقتی بهش گفتم با تعجب منو نگاه میکرد! با خودم گفتم بسم الله اینم میخواد بگه بیشتر بهت میاد و دوباره بزنه ناامیدم کنه!! که در کمال تعجب گفت من فکر میکردم ۱۶ سالتونه :)))
+ساعت کلاسم تغییر کرد و شد ۱۱ ظهر :-(
+و چی بهتر از اینکه مصاحبه فردام به تعویق افتاد؟! *.* انگار یه بار عظیم از روی دوشم برداشته شد!! خوشا زندگی بی استرس!!
#نه_به_استرس :-D
- چهارشنبه ۲۷ تیر ۹۷