هفته آخرم کلا جالب گذشت
مرور هایلایت های دور دنیا
استراحت های پر استرس
چهارشنبه ی مشوش با گریه های ناخودآگاه و ترس های الکی و فکر به دوتا کنکور جمعه ام(تجربی و زبان).انقدر بد بود که اتاق خودم رو نمی تونستم تحمل کنم و رفتم پیش بابام خوابیدم
جمع کردن کتاب ها و دسته بندیشون و چیدنشون یه گوشه ی اتاق
فکر به اینکه حالا با این کتابها چیکار کنم؟!
چندتا کتاب مشاوره و عمومی رو جدا کردم بدم به الف.میم که سال دیگه کنکور داره , بقیه هم هستن فعلا
و پنج شنبه ی شاید جهنمی!!
خودمم نمیدونم با چه منطقی صبح انقدر زود بیدار شدم که حالا سردرد داشته باشم
حال جسمیم داااغونه! از دل درد دارم می میرم اما خب مهم نیست.فردا که بشینم روی صندلیم هر وضعیتی باشم باید با همون سوالها گلاویز شم و برسم به پاسخ های طلایی ولاغیر
راستی امروز کاغذ نوت های در و دیوار و کمد رو جدا میکردم و میخوندم و این قشنگترین بخش هفته آخر بود
الان ظهره , ساعت سه و نیم
خوابم نمی بره , پاشم ورزش کنم شاید حالم بهتر شد
تموم شدها!!!
خیلی خیلی زود گذشت.زود که نه , چون هر روزم تکراری بود این حس القا میشه
ولی دمم گرم.خداا قوت
ترکوندم
الان با یاداوری تمام اون تلاشهام یه لبخند گنده پر رضایت روی لبام میشینه...
من رسالت خودم رو انجام دادم برای زندگی شخصیم تا اینجا!
وای خدایا مرسی. امروز قرآن کوچیک روی میزم رو همینطوری باز کردم و اومد (لا تحزن , إن الله معنا)
دارم اینا رو می نویسم و چشمام گرم میشه از حس خوبشون
یک ساال طلااایی , چه برد شیرینی
ما بردیم لیموی عزیزم *.*
امیدوارم همه ی کنکوری ها از خودشون راضی باشن و تلاشهاشون انقدر کافی بوده باشه که الان ذره ای حس حسرت و عذاب وجدان نداشته باشن.تلاشهاشون انقدر زیاد باشه که اصلا براشون مهم نباشه فردا چطوری میگذره!!! میدونی منظورم چیه؟
دقیقا منظورم همون بازی عالی ایران مقابل پرتغاله. انقدر قشنگ جنگیدن که همه ازشون راضی بودن و دنیا بهشون گفت دمتون گرم
من این حس رو برای خودم میخواستم.الان به خودم نگاه میکنم میگم دمت گرم دختر.تو تونستی.تو با تمام توانت طی کردی این راه رو.
هنوز چند تا از کاغذ نوت هام مونده از دیوار جدا کنم و میرم به اونها برسم.
بخش آخر کار هم میشه ورق زدن دفتربرنامه ریزیم , دیدن تلاشهام و نفس عمیییق , حس خوب و اعتماد و عشق و تمام!
خداحافظ کنکور.برای همیشه
- پنجشنبه ۷ تیر ۹۷