با داداشم نشسته بودیم درس میخوندیم
تماس گرفت با مامانم صحبت کنه زد روی اسپیکر
منم داشتم میشنیدم
اول خاله ام باهاش صحبت کرد بعد تهش گفت سلام لیمو جون رو هم برسون!
من یه لبخند ملیح زدم
بعد مامانم شروع کرد صحبت کردن
تهش یه جمله گفت , بعد خیلی آروم گفت هیس هیچی هم نگو تا لیمو نشنوه
من :|
داداشم :-D (مامان شنید , شنییید , شنیییید )
من :|
من :|
بازم من :|
خب نتونستم سکوت کنم! یه پی ام دادم به مامانم نوشتم :عجب دنیاییه :| :|
پ.ن:ترسیدم دوسال بعد خودم بیام اینجا رو بخونم فکر کنم موضوع جدیه مثل بعضی دوستان :-D
خبری نیست , صرفا جنبه طنز داره
- سه شنبه ۲۲ خرداد ۹۷