یه نفس عمیق می کشم و به روزهای گذشته فکر می کنم ! کی فکرشو می کرد؟! قرار بود ۹۶ فصل جدیدی از زندگی باشه ولی نشد و به جاش یکی از قشنگ ترین سال ها شد !
توی کابوس های بچگیم , همون سالی که پدربزرگ مادریم فوت شد من توی ذهنم بیشترین سالی رو که برای خودم می دیدم ۹۶ بود! قرار بود نباشم ! اما این بودنم بود که پیروز میدان شد تا اینجا ! فقط چند روز دیگه دووم بیارم پس زمینه ترسناک امسالم تموم میشه !
حالم مثل عارفان گوشه گزینی بود که رفتن و به خدا رسیدن !
من گوشه نشین شدم و به خودم رسیدم , تنها شدم , تنها به معنای وقت کافی برای پرداختن به دنیای درون
خودم رو پیدا کردم , باورهای اجباری و تلقین شده ام رو گم کردم . حالا خود خودمم ... حالا از فکر کردن و به دنبال حقیقت رفتن نمی ترسم . از دفاع از حقم نمی ترسم ! حالا من خودم رو از قبل بیشتر دوست دارم و بهش افتخار می کنم اما هنوز هم جا برای رشد در خودم می بینم , در واقع خودم رو در ابتدای این راهی که شروع کردم می بینم و نمیتونم بیش از این شرح بدم
"این مدعیان در طلبش بی خبرانند / کان را که خبر شد خبری باز نیامد"
۹۶ سال پر تلاش و سازنده ای بود. پربار . پر از تجربه . حالا دارم کوله اشو می بندم و راهیش می کنم به سفر در زمان گذشته.
ازش راضی ام؟! البته.چرا که نه.
دارم آماده می شم .
کی میدونه آماده چی !
+پست یکی مانده به ۹۷ :)
- جمعه ۲۵ اسفند ۹۶