چرا ناشناس حرف بزنیم؟ واسه اینکه آزادی بیان داشته باشیم منظورت بود؟ من مشکلی نداشتم اسم خودم رو بنویسم ولی گفتم شاید بازی ای چیزی باشه رعایت کردم. :))) راستشو بگم؟
نه دلم تنگ نشده هیچ. دلم لباس مشکی نمی خواد. کسی هم مجبورم نمی کنه ولی دلم می خواد احترام بذارم و اینه که حال خودم رو می گیره. مثل اینه که دو ماه از سال رو قشنگ دارم می ریزم دور و قدر زندگی رو نمی دونم. اتفاقا حال و هواش رو دوست دارم وقتی در مواجهه باهاش قرار می گیرم. حس نابیه. ولی تا این حد تکرار... دلزده م کرده. اصلا حس می کنم همین چند ماه پیش محرم بوده دوباره. دوست ندارم بریم توش اصلا. دو ماه تمام بخوام ذرّه بین بذارم رو ریز و درشت رفتارم که وای نکنه بی احترامی شه. بقیه هم همینن ها. فکر نکنم تا حالا از کسی شنیده باشی که دلش بخواد تو محرم بمونه. اوّل و آخرش همه دارن حساب می کنن کی محرم و صفر تموم می شه.
دو ماه افسردگی خالص به خاطر دین. چی بگم!
نه نه! اون ناشناس حرف زدنه با موضوع ازاد بود:)) [یاد انشاهای دوران راهنماییم افتادم:D]
من کاملا درک میکنم منظورت رو و میفهمم...ولی چرا باید خودتو عذاب بدی؟مشکی نپوش,ذره بین نذار,بی احترامی نمیشه
واقعا اهمیتی نداره این ظواهر, همونایی که این کارا رو احترام میدونن هم میدونن که کلیشه ست مشکی پوشیدن,کلیشه ست انجام یه سری کارها
دین چیزی جز انسانیت نیست و نخواهد بود و کاش قانونهایی که واسه دین ساختن و همش هم ظاهریه اینو بفهمن! فقط محرم نیست,متاسفانه ماه رمضان هم هستن کسایی که راضی نیستن ولی مجبورن رعایت کنن,یعنی چی مقابل عوام چیزی نخورن؟! عجیبه
این کارها و رسومات به نظر من واقعا سیاسته و وقتی اوضاع درست میشه که دین از سیاست جدا شه...
فکر میکنم درجواب کامنتهام گفتم دلیل دلتنگی خودمو...کیه که دلش بخواد افسردگی داشته باشه! محرم برای من ماهیه واسه فکر کردن به انسانیتم,حال و احوالم و اینکه بدونم کجام دقیقا..چند چندم با خودم و دنیام ,چیزی که این روزها بهش نیاز داشتم
من به هویت هیچکدوم از کامنتهای ناشناسم فکر نمیکنم واقعا چون خودم خواستم:) ولی شمارو چون گفتی مشکلی نداری دوست دارم بشناسم! :)