نشستم فکر کردم ببینم با خودم چند چندم و چی میخوام از زندگیم
یه نگاه به دفتربرنامه ریزیم انداختم دیدم "تا جایی که تونستم" تلاشمو کردم,من حتی روزهایی هم که مریض بودم یا مهمونی بودم(که انگشت شمار بود این مورد) رو هم نوشتم اونجا!
حتی روزهایی هم که نخوندم یا کم خوندم رو مرور کردم
یه بار احساسی,یه بار منطقی:))
رفتم سراغ دفترچه قرمزم که آرزوها و برنامه هامو توش مینویسم و به محض برآورده شدن تیک میزنم!
راستی از کنکور تا الان میدونی چندتا تیک زدم؟!:)
توی دفترچه قرمز دوست داشتنی من آرزوها و برنامه هایی خیلی یهویی طور نوشته شده که شاید خیلیها با دیدنش بخندن:)) ولی برای من اونقدر شیرین هست که بخوام تمامو وقف کنم تا تیک سبزو جلوش بزنم!
بعضیها خیلی خیلی کوچیک و بعضیها هم شاید بعید! ولی برای من حتما دست یافتنی:)
یکیشونو میدونی چی نوشتم؟! --طبیب!
نه پزشک ذهنی خیلیها! آره هدفم کنار بیمار بودنه,کمک کردن و لبخند نشوندن رو لبشونه ...نه رسیدن به موقعیت اجتماعی و احترام شغلی و ثروت!
هدفم از این مورد راضی کردن "خودمه"! فراغ بال و آرامش خودمه...
ارزش آدمها خیلی فراتر از موقعیتشونه
به قول مامانم میگفت اگه میخوای بچه هات در آسایش باشن برو پزشکی:))
تقریبا تصمیمم رو گرفتم و فکر کنم بتونید حدس بزنید چیه! ولی نپرسید لطفا:) منتظر نتایج میمونم,انتخاب رشته میکنم و اگر به امید خدا قبول شدم بعد متوجه میشید:)
به کنکوری ها توصیه میکنم شمام یک ساعت وقت بذارید و به "خودتون" فکر کنید...نه به دیگران,حتی به پدر و مادرتون هم چنددقیقه فکر نکنید؛میدونید چرا؟! چون اونا قلبا فقط خوشبختی و خوشحالی شماست که براشون مهمه.اگه روی رشته خاصی پافشاری میکنن تحت تاثیر جو موجوده شاید,و یا شاید فکر میکنن هدف شمام اون رشته ست
منم هنوز تصمیم رو به خانواده ام نگفتم و تعجب نمیکنم اگه شوکه شن! ولی نهایتا میدونم که حمایتم میکنن و من براشون مهمتر از خواسته خودشون و حرف دیگرانم
80% ازش مطمئنم.ولی اینو میدونم که خیلیها رو شوکه خواهد کرد:)) و به خودم قول میدم که اگه کسی مخالفت کرد(که حتما پیش میاد) فقط لبخند بزنم:) توجیه و توضیح فقط برای عزیزایی که برام مهمن و میدونم که اظهارنظرشون از روی دلسوزی و دوست داشتن منه.
میدونی الان یاد چی افتادم؟ حرف دیشب میم.جیم! گفتم نتایج به زودی میاد و گفت: "تو دختر باهوشی هستی و هر نتیجه ای هم بگیری واسم همون لیمویی,هر نتیجه ای"
چقدر خوشحالم از حضور همچین فرشته هایی توی زندگیم,به تصمیم من احترام میزارن و کمکم میکنن
یا دوست عزیزی به نام نرگس که یه روز خیلی یهویی اینجا واسم کامنت گذاشت و گفت که هرکمکی از دستش بربیاد انجام میده تا من درست تصمیم بگیرم و به هدفم برسم,و بعد از اون هم خیلی واسم زحمت کشید:)
خیلی از شما همینجا که خصوصی و عمومی کمک کردید و هنوزم همراه هستید,بخصوص میم عزیزم که حدس میزنم بهتره کامل معرفی نکنم که سرش شلوغ نشه:) ^_*
الان پر از آرامشم و خوشحالم...
احساس میکنم بزرگتر شدم! چون تونستم خیلی منطقی به آینده ام فکر کنم و تقریبا تصمیم بگیرم
+برای شما هم آرامش این چنینی آرزومندم:)
این دخترسال سومی مدرسه ست که تقریبا مشاورش هستم
انتظارات دیگران طبیعیه که این باشه:) همیشه واست ظاهری ترین بهترین رو میخوان
ولی برو ببین بهترین واسه تو و زندگیت و شرایطت چیه و اونو انتخاب کن و بدرخش:)
- يكشنبه ۸ مرداد ۹۶