خوابم خیلی سنگینه! اونقدر سنگین که کنارم جیغ بزنن به سختی بیدار میشم:))
دیشب یهو فکر کردم یکی منو گرفته تکون میده و یهو از خواب پریدم. صدای شیشه میومد!!
زلزله بود:||
مامانم سریع در اتاقو باز کرد هی میگفت لیموووو لیمووو تو واقعا بیدار نشدی؟پاشو بریم بیرون
منم با موهای خیس و لباس خواب نازک:( رفتم بیرون. نیم ساعت تو حیاط بودیم بابا نمیذاشت بیایم داخل بخوابیم:|
ساعت دو دیگه فرار کردم اومدم بخوابم
دو و نیم دوباره صدام زدن پاشو بریم تو حیاط بخوابیم هی زلزله میاد:(
اینقدری که بابا نگران جونمون بود خودمون نبودیم:(
اخه کی زیر درخت و بین چمن خوابش میبره که من رفتم اونجا:(
ترسیدم رفتم تو ماشین خوابیدم:(
الان هم ساعت نه صبحه من تازه بیدار شدم:(
حالا باید شب بیدار بمونم این خواب موندنمو جبران کنم
از خودم هم بگم این روزا مثل کامپیوتری ام که برنامه بهش دادن:))
و طی صحبتهایی که با خودم کردم!! که نگران نباشم میگم میخونم دیگه بقیش مهم نیست(به شدت مهمه فقط به خودم دلداری میدم!)
شماها خوبین؟:)
- سه شنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۶