«- مردم عادتاً چیزهایی میپرسند که نابخردانه است. وادارات میکنند پاسخهای نابخردانه مانند پرسشها بدهی… مثلاً از تو میپرسند کارَت چیست نه اینکه چه کاره میخواستی باشی. میپرسند صاحبِ چی هستی، نمیپرسند چه از دست دادهای. از تو دربارهٔ زنی که با او ازدواج کردهای میپرسند، نه دربارهٔ آن زنی که دوست میداری. از اسمت میپرسند نه اینکه کدام اسم برازندهات است. میپرسند چند سالت است؟ نمیپرسند چقدر این عمر را زندگی کردهای. از تو میپرسند ساکن کدام شهری؟ نمیپرسند کدام شهر تو را ساکن (آرام) میکند. از تو میپرسند آیا نماز میخوانی؟ نمیپرسند آیا از خدا میترسی. عادت کردهام به این سوالهای جواب سکوت بدهم. هرگاه ساکت شویم، دیگران را مجبور میکنیم که خطای خود را بفهمند.»
- چهارشنبه ۳۰ فروردين ۹۶