یه هم خوابگاهی داشتم,محدثه,خیلی دختر اروم و مهربونی بود.
هروقت میرفت بیرون و میومد با ذوق میگفت وای لیمو تو چقدر شبیه نقاشی های گرلی امی:)) من کلی از این نقاشیها قبلا توی گوشیم داشتم ولی به اسمشون توجه نکرده بودم.واسه همین حرفی واسه گفتن نداشتم:) هی اون میرفت بیرون من مدل موهامو عوض میکردم برمیگشت با ذوق اولیه میگفت:))
الان رفتم دیدم.محدثه کجاست بهش بگم من و اینا شبیه همدیگه نیستیم؟:)) اون خیلی مصمم بود ولی من خودم شباهتی نمیبینم! واقعا نمیبینم!!!
اگه هم برم به مامان نشون بدم که کلی میخنده میگه اینا خوشگلنا:)) منم نشون نمیدم چه کاریه:|
ولی خب کلا الان حس باحالی دارم که عکسم سمت چپ وبلاگمه ^__^ :)))
+داداشم واسه هدیه ولنتاین (یا به بیان ملی سپندارمذگان):)) میخواست منو ببره کنسرت.دو سانس دیشب و امشب. ولی خب چون تازه از کمپ برگشتم و دارم درس میخونم گفتم نمیتونم بیام اونم قرار شد با پسرعموهای دوقلومون بره.ولی متاسفانه دیشب توی سانس اول حنجره خواننده عزیزمون مشکل پیدا میکنه و میبرنش بیمارستان.:( ناراحت شدم واسش.خیلی سخته خواننده باشی حنجره ات مشکل پیدا کنه:/ امیدوارم زودتر خوب شه.اخی پسرعموهام اولین بارشون بود میخواستن برن کنسرتش:|
+خواهرم هم دیروز عموم اومد دنبالش رفت خونشون. منم خونه دارم درس میخونم:) حالا اگه درس هم نداشتم باز خونه بودم:// چون توی فامیل تنهای تنهام :(
+امشب دعوت شدم عروسی خواهر دوستم ولی نمیتونم برم:/
دوست داشتم برم
+دیروز سارا دعوتم کرد خونشون ولی وضعیت درسا و وقتم طوری نیست که بتونم برم بیرون.واسه همین گفتم من نمیتونم بیام.خب تو بیا!! اونم گرفت:)) تا ساعات اتی میاد:) منم دیگه گفتم خب بیا با هم درس میخونیم بهتر هم هست.اونم قبول کرد.همینجا به خودم قول میدم تا اخر شب فقط بخونیم! بعد اگه خوابمون نمیومد پیش پیش به خودمون عیدی بدیم:) "ابد و یک روز" رو ببینیم:)
همین دیگه:) من برم که کتابام منتظرمن.. :)
- جمعه ۲۷ اسفند ۹۵