عصر جمعه می تونست دلگیر باشه! اما با یک دلخوشی ساده خیلی شیرین شد برام!
مادربزرگم تماس گرفت و بعد از صحبت با مادرم خواست که با من صحبت کنه
ابراز دلتنگی کرد و گفت وضو گرفتم نماز بخونم یادت افتادم!واست دعا میکنم.... :)
ته قلبم حس خیلی خوبی بود,گفتم مامان جون میدونم همیشه دعام میکنی,اما بیشتر دعام کن :)
خیلی دوستش دارم,امیدوارم سالهای طولانی دیگه کنارم باشه تا موفقیتهامو یکی یکی بهش نشون بدم و بگم دعاهات کمکم کرد :) (الهی امین)
زندگی یعنی همین دلخوشی های ساده :)
+امروز تولد دوست عزیزم مریم هست.مریم عزیز برات بهترینها رو ارزو میکنم و امیدوارم عمر با عزت داشته باشی :)
+برای استراحتم دوتا کتاب انتخاب کردم که فوق العاده هستن,حالمو بهتر از این میکنن! (البته همچنان درس هم میخونم! :) )
- جمعه ۲۶ شهریور ۹۵