به تازگی با کسی آشنا شدم که کمتر از یک ماه دیگه از ایران میره در حالی که زبانش اونقدر که باید خوب و مسلط نیست و داره تلاش میکنه که پیشرفت کنه. من دیدم داره تقاضای کمک میکنه ، خودم در ارتباط رو باز کردم و ازم کمک خواست و قبول کردم ، الان منتورشم در واقع ، بدون گرفتن هیچ هزینه ای در حالی که وقت میذارم واسش (وقتی که این روزها به سادگی واسه هرکسی ندارم و ترجیح میدم گاهی هیچ کاری نکنم اما وقتمم به کسی ندم راستش)
در کنارش دوست دیگری دارم که اهل مصره ، دبی زندگی میکنه و بین کشورهای مختلف جا به جا میشه ، من یکم عربی بلدم ، اون میتونه انگلیسی بخونه و بنویسه و صحبت کنه ولی کمتر متوجه میشه دیگران چی میگن ، گاهی اوقات یک سری مکالمه های خاص رو بهش یاد میدم ، واسه اونم وقت میذارم ولی بیشتر فانه و مثل مورد قبلی جدی نیست
همین دو مثال قابل ذکر در فضای مجازی رو گفتم که چی؟میخواستم چه نتیجه ای رو بنویسم که یادم بمونه؟
این که فهمیدم از کمک کردن به افرادی که قدر کمکم رو بدونن لذت میبرم. از این که بی توقع چیزی به کسی ببخشم ، بهش حس خوبی بدم ، ترس و استرسش رو کم کنم و به جهان امیدوارش کنم قشنگه واسم
چرا؟ وقتی غرق بودم ، وقتی پر از نیاز به کمک گرفتن بودم به خودم اومدم دیدم هیچ کس نیست ، حتی وقتی خواستن باشن هم نتونستن، فقط خدا کمکم کرد. و من از طوفان های زیادی توی موضوعهای زیادی عبور کردم در سالهای اخیر. برای من بخیر گذشت
حالا نوبت منه که اگر کسی رو در طوفان دیدم دستش رو بگیرم
سلااام :) اول از همه خیلییییی ممنونم از همه دوستهایی که توی پست قبلی به یادم بودن و حالم رو چندین بار پرسیدن،من خوب شدم بچه ها:) خداروشکر از این بیماری سیاه هم عبور کردیم و گذشت
و اماااا
بخشی از ایمیل زیر که به دستم رسید رو بخونید
Many thanks for your revised manuscript, which I have sent straight on the publishers.
و مقاله ی من و کار کردن های شبانه روزیم روی درمان کرونا توی ژورنالی با ایمپک ۷ داره چاااپ میشه :))
اجازه بدین من ذوق کنم و خوشحال بمونم چون خودم میدونم توی چه شرایط سخت روحی شروع کردم و تنهایی و مستقل چه کارها که نکردم و بعد تیم ساختم.
و همینطور تا مدت ها میخوام قربون صدقه ی خودم و تلاشم برم
شاید برای خیلی از شما عادی باشه این اتفاق اما برای من توی اون شرایط و اطلاعات نداشته و محدودیت و فلان و بیسار خیلی بزرگه حقیقتا *_*
و میخوام زنگ بزنم به دکتر و بگم منو ببخش که هیچ کدوم از حرفهای تماس اون روزت رو نه شنیدم نه جواب دادم و نه حتی الان یادم میاد چی گفتی :/ :)) و دعوت شدم به پروژه جدید که هنوز نمیدونم قبول کنم یا نه.