!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

عنوان جای خالی ست..!

میبینی تقصیر من نیست؟! 
تو میدونی که من نمیدونستم..هیچ تجربه ای نداشتم
هیچکس بهم نگفت چی خوبه چی بده,در واقع هیچکس نبود که بگه... من بودم و من ,گیر کردم توی برزخ انتخاب ها 
با این همه فکر کنم تصمیمم رو گرفتم,اگه ازش پشیمون و منصرف نشم ؛ زمان بگذره و بگذره و بگذره 
یه روزی در آینده دور یا نزدیک که شاید چشمام ضعیف شده باشن,یه روز که شاید دست کشیده باشم از دست و پا زدن,یه روز که شاید به قول معروف خیالم راحت شده باشه که رسالت ذهنیمو به پایان رسوندم
غروب همون روز,یا شاید هم صبح زود,توی مزرعه,با صدای کلاغ ها و گنجشک ها و همراهش وزش نسیم روی صندلی راکم نشستم عینکمو تنظیم میکنم و زل میزنم به خط به خط دفتر آبیم یا شاید هم کتابم و میرسم به صفحه آخر,خط آخر...
دوست دارم نوشته شده باشه "......" !! 
:) 


+خوانندگان محترم وبم,توی گزارشات میبینم چه چیزهایی کپی میشه,واقعا دوست ندارم چیزی از وبم بدون اطلاع خودم و بدون ذکر منبع کپی شه:| دلنوشته و روزمره های من که فکر نکنم به درد کسی بخوره:) 

سگتونو بگیرید!!!!

امروز خیلی تلاش کردم یک ساعت و نیم درس خوندم!!
همسایه ها و مادرجون زحمت کشیدن آش فافا رو پختن 
منم زحمت کشیدم!! رفتم بدم به در و همسایه و تو خیابون:))
نگم براتون!!! رفتم تو یه کوچه یهو یه سگ جلوم سبز شد,از این گوگولی ها:)) 
ترسیدم..هی عقب عقب میومدم و به سگه لبخند میزدم, جالبه صاحبش همینطوری به قیافه من زل زده بود هیچ کاری نمیکرد 
یهو برگشتم و من میدویدم سگم پشت سرم 
ذکر بشه که سینی پر از ظرف آش هم تو دستم بود جیغ میزدم!! هی میگفتم آقا سگتونو بگیرید!(جیییغ) بگیرییید!! (جیییغ!!) 
اونم هی میگفت نترس!!ندو!! 
:|| 
یه بار اومدیم کار خیر کنیم:| 

پ.ن: اهان! زنگ زدیم شماره سرپرست فافاجونمو هم گرفتیم. باهاش حرررف زدممم *__* بهش میگفتم راستشو بگو کتک هم خوردی؟گریه چی؟گریه نکردی؟:)) 

با این هوا عمری نفس کشیدم ای خدا:) می میرم اینجا بی هوا مرا رها مکن!

مثلا به این فکر کنی که اتفاقات یحتمل دو ماه آینده ات به دو دسته تقسیم میشن!
یا وارد راه اول میشی و 20 سال دیگه اگه زنده باشی به هدف زندگیت میرسی:) 
یا وارد راه دوم میشی و راهی که قرار بوده 20 ساله طی شه رو 6 ساله طی میکنی:) 
واقعا برام مهم نیست از کدوم راه برم...چون این مهمه که دارم میرم به سمتش و میرسم بالاخره^__^ بدون شک! 

یک جمعه مانده به جمعه ی موعود:||

میدونی دوست دارم جمعه بعدی که نه,جمعه بعدترش!! این موقع راضی باشم از همه 270 تا تستی که جلوم گذاشته و پاسخنامه ام پر از سیاهی های درست باشه ^__^ 
سیاهی همیشه هم بد نیستا *__^
هی میگن فقط 14 روز مونده! والا من از 27خرداد 95 تا 27 خرداد 96 واسم به اندازه یک ماه گذشت! و درست همین دوهفته اخری داره روزی 48 ساعت میگذره!!
به امید اتفاقهای قشنگ زندگی نه فقط کنکور 

++دوستان! دوستان! یه سوال حیاتی!
من روز قبل از کنکور یه آزمون جامع دارم,به نظرتون شرکت کنم؟خودم احساس میکنم خستگیش تو تنم میمونه و فرداش که روز اصلیه بازدهیم کم میشه,شما چطور؟ 
۱ ۲
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan