!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

کابوس خستگی بعد از آزمون توهمی!!

راستش خودمم نفهمیدم عنوان چیه :-)) هرچیزی که توی ذهنم رد میشد واسه عنوان رو سهوا نوشتم!
صبح قبل از بیدار شدن کابوس(رویا!!) میدیدم . حالا چی؟! آزمون داشتم 
با کیفیت اچ دی
هر درس عمومی ۴۰تست داشت و آزمون کلا سوال فیزیک نداشت :-D *.* خوب میشدا
تمام مفاهیم هم برام مرور میشد به طور واقعی(این نکته خیلی مثبتی بود که میشه بخاطرش تخفیف داد و گفت رویا بود)
وقتی بیدار شدم خستگی بعد از آزمون داشتم :-\ کاملا حس میشد! من میگم توی جهان موازی امروز کنکور داشتم :-))
و باید استراحت میکردم و میخوابیدم و میرفتم جشن و سرور و این صوبتا 
شما بگو نه  :-(

برادر است دیگر :]

فیلم داره یه دختر خیلی متفاوت ضایع رو نشون میده که ساز مخالف میزنه و دنبال یه چیزای عجیبه , چیزایی براش مهمه ک برای دیگران نیست 

برگشته قاه قاه میخنده میگه ببین این جلو تو لنگ میندازه! تو هم همیشه دنبال چیزای عجیب غریبی , نه میدونی فرق داری با ما , نه نه ! (پشت گوششو میخارونه!!)  تو اصن چه موجودی هستی؟پناه بر خدا 

من :-||||

خودش :-!

بازیگر بیچاره :-|

در و دیوار اتاق :||

شب

میدونی؟من عاشق شبم , عاشق تاریک شدنش , سکوتش , آرامشش
اگه شب بارونی باشه عالی میشه , برفی نه , نمیدونم چرا ! روز برفی رو از شب برفی بیشتر دوست دارم
الان شب بارونیه , دیشب شب بارونی بود , پریشب هم
اما یه مدته دلم نمیخواد شب شه اصلا , همش روز باشه و روشنایی
شب که میشه دیوونه میشم , یه چیزایی هجوم میارن به سمتم 
مصداق شعر نظامی که میگه "بگفتا دوری از مه نیست درخور/بگفت آشفته از مه دور بهتر"
چاره اش چیه؟انقدر خودمو خسته کنم که وقتی لامپو خاموش میکنم فرصتی برای پلک بهم زدنی نباشه از خستگی , سریع خوابم ببره.هوم؟! آره خوبه


سیاه

قبلا گفتم خیلی کم پیش میاد گریه کنم 
اما برای هواپیمای آسمان , کشتی سانچی , زلزله کرمانشاه , سربازهای کرمان , ساختمان پلاسکو و اون اتوبوس دخترهای دبیرستانی نتونستم دووم بیارم.
اون شعری هم که دکتر دانشی واسه طاها گفته رو داشتم واسه بابام میخوندم اخراش از بس صدام لرزید صحنه رو ترک کردم


#منتظر_خبر_خوب_باشیم_لطفا

با چاقو یا تبر؟ :)))

دلم واسه دوستام تنگ شده.حتی همون چتهای کوتاه چند دقیقه ای

چرا الان این احتمالو نمیدن که شاید من یه چیزیم شده اصن؟  :(

چون میدونن چرا نیستم :/

ولی دلیل نمیشه. همشونو زخمی میکنم وقتی برگشتم :)) 


پست!

آقای همدانیه گفت کاتالوگمو نیاوردم بیاید بریم فلان جا نمونه کارهام رو نشونتون بدم
گفتن تو هم میای؟گفتم ارههه من باید باشم که!
درکسری از ثانیه لباسمو پوشیدم اومدم درو باز کنم برم بیرون چشمم افتاد به کتابهای باز جلوم! 
انگار اون لحظه کلا یادم رفته بود چخبره! و حتی چندساعت دیگه امتحان هم دارم
 لباسامو عوض کردم رفتم سر پستم
۱ ۲
آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan