!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

رفتن های سخت...

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

و باز هم حماسه افرینی شبهای امتحان!

چندین فصل نخونده اونم این وقت شب درحالی که فردام امتحان هست حاکی از اینه که تا صبح بیدارم!
اگه پارسال توی همچین موقعیتی قرار میگرفتم(که گرفتم!) با استرس و تشویش درسهارو میخوندم و صبح هم با کلی جوش و موهای ریخته مواجه میشدم:))
ولی الان دیگه وضعیت متفاوته! تا صبح درکمال ارامش درس میخونم و مطمئنم که پاس میشم:))) 

پیشنهاد دلی!

همین 

شرط

بعضی از تصمیم ها مثل شرط بندی میمونن....
شرط روی تمام زندگیت...
پنج ساله که زندگیمو دو دستی گرفتم و معلقم...گاهی این طرف گاهی اون طرف 
انتخاب جهتم سخته 

پایان مهربانی روژین شکیبا...

به یاد روژین مهربون و صبور...
روحت شاد دوست مجازی 
به ارامش رسیدی.... ولی دردناک...غم انگیز...
چقدر دلم میخواست بازم بنویسی....ولی رفتی و دیگه نیستی
 یادم میاد چه روزهایی رو گذروندی و این اواخر چقدر سخت گذشت بهت..ناراحتم..
دنیا همینقدر بی رحمه...
امیدوارم خدا به خانواده ات به خصوص پاشا صبر بده...

:(

تفاوتهای ویرانگر...

یادگرفتم همیشه با تفاوتها کنار بیام 

اگه سخت بود چشم پوشی کنم,اهمیت ندم 

اما چقدر سخته که گاهی اوقات این تفاوتها کشنده ان,از درون تخریبت میکنن و تو فقط یه لبخند روی لب رو میبینی 

انگار که بعضی از تفاوتها اصلااا قابل چشم پوشی نیستن...

انگار که نه تنها سکوت پاسخگو نیست بلکه مخرب هم هست 

بعضی وقتا فکر میکنیم ادمهایی هستیم که اشتباهی سر راه همدیگه قرار گرفتیم,ادمهایی که هزاران هزار تفاوت بین ما و اونا هست ولی با همه اینها حالمون کنارشون خیلی خوبه..خیلی خیلی خوب...

چه کنیم با این ادمهایی که تو زندگیمون هم دردن و هم درمون؟با ادمهایی که خیلی با ما متفاوتن؟ تفاوتهایی که مجبور باشی یه سری چیزهای خودتو بخاطرشون زیرپا بذاری...قیدشونو بزنیم؟یا بمونیم؟


+شب امتحان شیمی

+شب از نیمه شب گذشته و همچنان باید بخونم

+ارزوی استرس نداشتن و بیخیال بودن و خندیدن به نمره های کم رو دلمون نموند!! 

 +ذهنم پر از خالیست 


اپلای

میگه دوست ندارم بری پزشکی و پیرا اپلای سخت میشه واست 
حالا من موندم چیکار کنم:/
بعدش هم میگه فعلا بخون تا اون موقع ک وقتش شد تصمیم بگیری 
منم فعلا دارم میخونم!!!

کامنتهای پست قبل رو فرصتی شد تایید میکنم دوستان عزیز:)

ریتالین

من نگران امتحانهای ترم دوم هستم که نکنه باز مثل ترم اول نظم ذهنیمو واسه کنکور بهم بریزه:( 
فاجعه ست:/ 
بعدش هم وقتی واسه سروسامون دادن نیییست://


ریتالین خیلی عوارض داره؟! شما تا حالا مصرف کردین؟ احساس میکنم نیاز دارم 

فقط این دونفر!

من هیچوقت قلبمو بخاطر دیگران سیاه نکردم 

و بین این همه ادم تو زندگیم فقط از دونفر متنفرم 
میشه فهمید اوضاع چقدر وخیمه با این دوتا!!! و حاضر نیستم برای یک ثانیه ببینمشون


زلزله:(

خوابم خیلی سنگینه! اونقدر سنگین که کنارم جیغ بزنن به سختی بیدار میشم:))
دیشب یهو فکر کردم یکی منو گرفته تکون میده و یهو از خواب پریدم. صدای شیشه میومد!!
زلزله بود:|| 
مامانم سریع در اتاقو باز کرد هی میگفت لیموووو لیمووو تو واقعا بیدار نشدی؟پاشو بریم بیرون 
منم با موهای خیس و لباس خواب نازک:( رفتم بیرون. نیم ساعت تو حیاط بودیم بابا نمیذاشت بیایم داخل بخوابیم:| 
ساعت دو دیگه فرار کردم اومدم بخوابم
دو و نیم دوباره صدام زدن پاشو بریم تو حیاط بخوابیم هی زلزله میاد:(
اینقدری که بابا نگران جونمون بود خودمون نبودیم:(
اخه کی زیر درخت و بین چمن خوابش میبره که من رفتم اونجا:( 
ترسیدم رفتم تو ماشین خوابیدم:( 
الان هم ساعت نه صبحه من تازه بیدار شدم:( 
حالا باید شب بیدار بمونم این خواب موندنمو جبران کنم 

از خودم هم بگم این روزا مثل کامپیوتری ام که برنامه بهش دادن:))
و طی صحبتهایی که با خودم کردم!! که نگران نباشم میگم میخونم دیگه بقیش مهم نیست(به شدت مهمه فقط به خودم دلداری میدم!)

شماها خوبین؟:)

آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan