!…سه نقطه های دل لیمو...!

عجله نکن ! زندگی همین روزاست !

رهایم , رقصان در باد , رهایم

رهایم چون دخترکی در حال دویدن میان گندمزارهای سبز و پیچش باد میان طناب موهایش…!

***************
دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی پیدا شوی در او 
دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و با او بگویی: بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست

برایت آرزو دارم که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی ببندی کوله بارت را تو را ای مهربان همراه! تو هم ای خوب من گاهی دعایم کن…

دیوار

کتاب دیوار اثر ژان پل سارتر
ترجمه ی صادق هدایت

موقعیتی را شرح می دهد که در آن سه زندانی سیاسی در زمان جنگ های داخلی اسپانیا به مرگ محکوم شده اند.(بهمن ماه ۱۳۲۴) دیوار به محل اعدام آن ها اشاره می کند. هنگامی که به یکی از زندانیان به نام پابلو برای نجات جان خود پیشنهادی از طرف مامورین زندان داده می شود، او ابتدا این پیشنهاد را نمی پذیرد اما نقشه ای طرح می کند و سعی می کند آن را اجرا کند. بعد از مدتی متوجه می شود که همه چیز آن طور که او تصور کرده بوده پیش نرفته و اوضاع از کنترل او خارج شده است....

فقط اونجا که توی کتاب میگه:هر کسی مثل آنها فکر نکند را دستگیر میکنند

بریم فصل بعدی؟!

طی دو روز فصل دو Anne with an E که پست قبل معرفی کردم رو دیدم
یهو به خودم میومدم میدیدم ساعت پنج صبحه و هنوز نخوابیدم و دارم آنه رو میبینم
وقتی میدوید عاشقش بودم :-D نحوه دویدنش جذاب بود واسم. آنه یه دختر یتیم که پس از سختی های زیاد توسط خواهر و برادر کاتبرت ها به فرزندخواندگی پذیرفته میشه و دردسرهاش توی اونلی
دیگه فعلا تمومه.ظاهرا قراره زمستون شروع کنن به ساخت فصل سومش

۱. اگه میخوای تو زندگیت به جایی برسی باید به جزییات توجه کنی
۲. فقط وجدانت میتونه تو رو به تصمیم درست برسونه
۳. اعتقاد دارم که حتی توی بدترین شرایط هم چیز خوبی هست
۴. خیلی بده که بدون عشق واقعی زندگی کنی
۵. باید مرگ رو بچشی تا زندگی رو حس کنی
۶. مرد باش! فقط یه پسره که نمیتونه بپذیره عاشق یه خانوم شده
۷. فکر میکنم چیزای شکسته زیبایی غمگینی دارن , بعد از سالها داستان و پیروزی و شکست که داخلشون تزریق شده اونا میتونن خیلی رمانتیک تر از چیزای جدید باشن که اصلا زندگی نکردن
۸. نمیخواستم که اشتباهی نکنیم , فقط میخواستم منم شاملش باشم , میخواستم شریک باشیم
۹. باید اجازه بدیم مردم ببینن چه احساسی نیاز دارن داشته باشن و با گذشت زمان حلش میکنن
۱۰. ازدواج چیز عالی ایه اگر بخاطر عشق صورت بگیره
۱۱. گاهی اصلا راهی وجود نداره و شخص باید دیوارا رو بشکونه و راهشو از بین چوب ها باز کنه تا به جایی که میخواد بره برسه
۱۲. جایی برو که اشتیاقت تو رو میبره
۱۳. ما شرکای برابری میشیم نه صرفا زن و شوهر! و هیچکدوم نباید خواسته های قلبی اون یکی رو سرکوب کنه
۱۴. وقتی نمیشناسیش قضاوتش نکن
۱۵. مردم به چیزی که میخوان فکر میکنن نه حقیقت
۱۶. رویاپردازان دنیا رو عوض میکنن و ذهن های کنجکاو ما رو به جلو هول میدن
۱۷. تفاوت بد نیست , فقط مشابه نیست
۱۸. همیشه راه دیگه ای برای نگاه کردن به اوضاع هست

Anne with an e _ 1

همین اولش بگم که به نظرم فصل اولش عاااالی بود :)
سریال آنه شرلی رو میگم.من کارتونش رو ندیدم.نمیدونم سریالش چقدر شبیه کارتونش بود اما فیلم توی فضایی ساخته شده بود که خیلی به دلم نشست.
تا جایی که دیدم دو فصله , فصل اول ۷ قسمت و فصل دوم ۱۰ قسمت.ساخت کانادا
آنه شخصیت اصلی دیالوگ های فوق العاده جذابی داشت که مینویسمشون :
۱. تصور کردن رو بیشتر از به یاد اوردن دوست دارم.چرا بدترین خاطرات سمج ترینن؟
۲. اگه تمام دنیا ازت متنفرن و باور دارن که تو گناهکاری , اما وجدان خودت تاییدت میکنه و تو رو از گناه تبریه میکنه بی دوست نخواهی بود
۳. میدونستی غازها برای یک عمر جفت گیری میکنن؟همدیگه رو از بین تمام غازهای دنیا انتخاب میکنن و با همدیگه میمونن تا مرگ اونا رو از هم جدا کنه
۴. این تجربه منه که تقریبا همیشه میتونی از چیزی لذت ببری اگه جدا تصمیمت رو بگیری که لذت خواهی برد
۵. من چندسال عقبم اما این دلیلی برای خوش بین نبودن نیست
۶. اگه یکی از دل و جون مایه بذاره همه چیز خوب پیش میره
۷. بین نظر دادن در مورد چیزی و قضاوت کردن فرقی هست
۸. فقط باید به یاد بیاورم که جین ایر چه گفت:زندگی از نظر من بیش از حد کوتاه است که صرف پروراندن دشمنی یا ثبت اشتباهات شود
۹. چقدر بد میتونه باشه برای اونایی کار کنی که نادیدت میگیرن یا باهات نامهربون رفتار میکنن
۱۰. صداقت بهترین سیاسته
۱۱. بذار بلند پروازی ها و ارزوهات راهنمای تو باشن
۱۲. میخوام قهرمان زندگی خودم بشم
۱۳. حتما فراتر از ناخوشاینده کسی رو که عمیقا دوست داری از دست بدی
۱۴. غم و اندوه بهاییه که برای عشق میپردازی پس اشکالی نداره
۱۵. این تنها چیزیه که باید تصمیم بگیری , یه زندگی بدون پشیمانی

آخرین کلاس

از اولین ها که فاکتور بگیریم میرسیم به آخرین ها !
آخرین نگاه , آخرین سلام , آخرین کلاس و آخرین امتحان !
امروز بچه ها فاینال داشتن و آخرین جلسه ای بود که معلم بودم!
شاید بشه گفت "فعلا"
همه بچه ها راضی و نمره ها عالی عالی عالی 
هی میگفتن یعنی ترم پاییز دیگه نیستین؟نمیشه باز هم بیاید؟
و منم که سر در گم و نمیدونم اصلا قراره کجا باشم
قبل از اینکه برم از بچه های خودم امتحان بگیرم رفتم سر کلاس استادم و تقریبا خصوصی بود.سه نفر بودن.یکیشون میخواست راجع به سیگار و سیگاری ها صحبت کنه!
نظر اون دو نفر دیگه هم پرسیدم و فهمیدم پدر هر سه شون سیگارین!
سخت میشد من نظر بدم دیگه! بهشون راهکار دادم چطوری به پدرهاشون غیرمستقیم کمک کنن و خاطره بچگی خودم که دوست پدرم سیگار کشید و از خونه انداختمش بیرون هم واسشون تعریف کردم!
باحال بودن اون سه تا.یکیشون انقدر با شور و حال صحبت میکرد و توی بحثها شرکت که منو یاد خودم انداخت
و در اخر خداحافظی با استادم و آرزوش که امیدوارم شهر خودمون باشی و ترم پاییز هم تو رو داشته باشیم.
دلم تنگ میشه واسه این نقشم

لاتاری+ دخترعمویم ریچل!

لاتاری ایرانیه !

قشنگ بود دوست داشتم

راجع به یه دختر و پسر که بهم دیگه علاقه دارن اما بخاطر ورشکستگی پدر دختر و زندان برادرش مجبور میشه بره دبی کار کنه

اما تله ای بیش نبوده ...!


و my cousin rachel (یادم نیست کدومتون بهم پیشنهاد دیدنش رو دادید!)

ساخت ۲۰۱۷ و یه فیلم رمانتیک رمز آلود

راجع به فیلیپ یتیم که پسرعموش اندرسون بزرگش کرد و بعد اندرسون بخاطر بیماریش مهاجرت کرد و اونجا با دخترعموشون ریچل ازدواج کرده

و خواستگاری فیلیپ از ریچل و رمزآلودی شخصیت ریچل!

خیلی ازش خوشم اومد.فیلمهایی که توی فضای کلاسیک و قدیم غربن رو دوست دارم

اسب و لباس های چین دار و شمع به جای لامپ و ...

دوتا جمله هم از فیلم نوشتم:

اون به همه ی اینها عشق می ورزید ,واسه همین منم بهشون عشق می ورزم!


+همه بهت خیره میشن.

-خب منم بهشون خیره میشم

رویاها

خیلی وقته دیگه دلم نمی خواد درمورد رویاهام با کسی صحبت کنم
قبلا آدمها رو میذاشتم جلوم و از رویاهام میگفتم و چشمهام برق میزد
این مال گذشته بود اما ...
وقتی فهمیدم ما آدمها دزد رویاهای همدیگه ایم , وقتی فهمیدم به جای اینکه بنزینی واسه جرقه ی انگیزه ی همدیگه باشیم , بنزین سوزوندن همدیگه ایم دیگه چراغم خاموش شد
حالا دیگه به خودم هم نمیگم چی میخوام! در لحظه زندگی میکنم و فقط راه رو نشونش میدم و میگم برو.با همین تلاشها آینده چشمک میزنه و از دور می درخشه :)

به نام امید

آیا ما سینه ی تو را گشاده نساختیم

و بار سنگین تو را از تو بر نداشتیم

همان باری که سخت بر پشت تو سنگینی می کرد

و آوازه ی تو را بلند ساختیم

به یقین با هر سختی آسانیست

آری مسلماً با هر سختی آسانیست 

پس هنگامیکه از کار مهمی فارق می شوی به مهم دیگری بپرداز 

و به سوی پروردگارت توجه کن


____________
+پنج تا پست نوشتم و پیش نویس شد! نمیدونم چه بلایی به سر قلمم اومده.
هر چی هست موقته
می نویسم دوباره.اما نمیدونم کی! شاید فردا , شاید هفته ی بعد , شاید ...

انگار باز هم نشد که بشه

هفته هاست دارم به خودم قول میدم یه وقتی واسش بذارم و هی به تعویق میندازم
در واقع هفته هاست دارم از خودم فرار میکنم
چرا؟
نکنه میترسم؟
از خودم؟
:-(
دلم میخواد یه نامه واسش بنویسم
دلم میخواد دوباره با جز به جز و ذره ذره اش روبرو بشم.
انگار که یه جاهاییش رو نادیده گرفتم
حتی هفته هاست میام اینجا از همین می نویسم و پاک می کنم چون نمیدونم از کجا شروع کنم و چی بگم…

Inception

با توجه به تعریفهایی که از فیلم inception شنیده بودم و کارگردانی کریستوفر نولان و بازی دی کاپریو , خیلی خیلی بیشتر انتظار داشتم که جذبم کنه
اما به نظر من یه فیلم معمولی بود. در حد همون یک بار دیدن
ماجرای دزد ماهری که میخواد به ازای حذف سابقه اش , یک کار غیرممکن رو انجام بده! وارد ناخودآگاه کسی بشه و تغییرش بده

احساسات مثبت همیشه بر احساسات منفی غلبه میکنن

کوچکترین بذر یه فکر میتونه رشد کنه.مثل یه ویروس
حتی کوچکترین افکار هم میتونن همه چیز رو تغییر بدن

ما دورانمون رو با هم گذروندیم و باید بذارم بری

آرشیو مطالب
پیوندهای روزانه
Designed By Erfan Powered by Bayan